دلم غذاي حضرتي مي خواست !
مي خواستم قسمت دوم سفرنامه كربلا را بذارم كه پيغامي از عموروحاني به وبم رسيد بدين منظور: "سلام. الان کربلا هستم و دعا گوی شما که دارم نظر میگذارم براتون . موفق باشید" دلم هري ريخت ...خدايا دلم هنوز بين الحرمين مونده...ومن چقدر محتاج به دعايم..... واما ادامه ماجرا: متوجه شدم كه در حرم حضرت ابوالفضل (ع) غذاي حضرتي مي دن....تصميم گرفتيم كه براي آخرين روز حتما اين غذارا تهيه كنيم . بعد از نماز صبح ، به گوشه سمت راست صحن رفتيم و ما هم در نوبت ايستاديم ..اما خادمي ، كسي نيومد كه اعلام كنه چه ساعتي پاسپوت ها را مي بينين...بعد از يك ساعت گفتم نكنه خبري از غذا نباشه ....بهتره از كسي بپرسيم ..اما كسي جواب نمي داد حتي خادم هاي...