سید محمد سپهرسید محمد سپهر، تا این لحظه: 16 سال و 24 روز سن داره
سپیده زهرا السادات سپیده زهرا السادات ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

تاج سر مامان

عید در روستای پدری!

سلام خوشبوترین شکوفه دنیا. دومین روز از بهار رفتیم  به روستای پدری ات خیر آباد.توکه عاشق صحرا و گاو و گوسفندی و دل خوشی من  به همین چیزها! گلگم بازی تو شده بود شن بازی شاید روزی سه بار لباس هایت را عوض می کردم.حتی ناهار را هم در حین بازی می خوردی. رفتن به  سر باغ و باز گل بازی.آنقدر شن بازی می کردی که انگار دوش شن گرفته باشی و لای موهایت پر از گردو خاک می شد. بماند که .با آن وضعیت چون متاسفانه هنوز گاز کشی نشده بود ، چطور حمامت می بردم  و لباس هایت را می شستم  واما ماحصل این سفر: 1-    برای  اولین بار خوابیدن در زیر کرسی را تجربه کردی.تا جایی که حتی وقتی میهمان زیاد خونه مادر بزرگت می اومدند...
27 فروردين 1391

محمد سپهر و تحویل سال نو

  گلکم تنها دل خوشی من به دنیا بازم سلام. قربون اون خنده ها وشیرین زبونی هات که در پشت پرده بدو بدوهای زندگی محو می شه! مگه این بدو بدوهای ما تمام شدنیه! شب تحویل سال آروم خوابیده بودی.لباسهاتو از تنت در آوردم طوری که بیدار نشی. و لباس های عیدت را تنت کردم.بعد رفتم حمام و دوش گرفتم و همه چیز را مرتب کردم .فکر کنم ساعت 4صبح از خواب پریدم.زود زنگ زدم به خونه عمو محمدت که بگم ما بیداریم و با هم بریم  سمت حرم .با کلی مکافات بابا را از خواب بیدار کردم کاپشنت را تنت کردم و عمو آمد دنبالمان و ما را تا مسیری برد. فکر کنم کمتر از یک دو ساعت بیشتر نخوابیده بودم. نماز  صبح را در یک هتل خواندیم.جالب بود سرایدار مسجد اجازه نمی داد ...
22 فروردين 1391

سفر به مشهد و شب عید

سلام خوشبوترین شکوفه دلم.سلام گل همیشه بهارم.واقعا دلم برات تنگ شده.گاهی احساس می کنم محمد سپهر مامان با تاج سر خیلی فرق می کنه.چون با محمد سپهر گل حرف می زنم ، بازی می کنم گلی گاهی حرف گوش می کنه با خنده های مامان می خنده اما تاج سر منتظره که فردا از امروز بدونه برای همین با گوشهاش همیشه آماده شنیدنه. گل گلی مامان امروز صبح که بردمت مهد دوست نداشتی اسباب بازی ات(ماشین پلیست) را به دوستت بدی، دوستت هم خیلی اصرار می کرد ناچارشدم بگیرم و به او بدم که تو خیلی ناراحت شدی و گفتی مامان اون همیشه می خواد اسباب بازی های منو خراب کنه ؟چرا بهش دادی؟تازه منو جریمه کردی که برات دوتا تخم مرغ شانسی بخرم.بوسیدمت و به خدا سپردمت. عسل مامان برات گفته بود...
22 فروردين 1391

همه چیز برای سفر !

  سلام گلگم  عزیز دلم صبح قشنگت بخیر و خوبی و خوشی.ایام تعطیللات هم تموم شد و دوباره باید زندگی به روال خودش بچرخه! درست چند روز مونده بود به عید مثل پارسال آماده شدیم که برای سال تحویل در حرم امام رضا باشیم برای همین در آخرین  روزهای سال  کارهای عقب مانده را انجام دادیم البته ناگفته نمونه که  متوجه شدم یکی از دندان های شما در حال پوسیدنه  ، اما هر جا رفتم که کاری صورت بپذیره به خاطر  آخرین روزهای سال نشد که نشد فقط تونستم دندانهایت را  برای معاینه  نشان دهم ووقت گرفتم برای بیست فروردین که دندانت پر شود.  تصمیم داشتیم  با مجید عمو (پسر عموی پدری ات ) با ماشین شخصی اش   هم...
15 فروردين 1391
1