محمد سپهر و آخرين چهارشنبه شعبان :
سلام عزيز دلم آخرين چهارشنبه ماه شعبان بود و آخرين مناجات شعبانيه . هر چي ازت خواستم با هم بريم مسجد گوشت بدهكار نبود آخه يه توپ گذاشته بودي توي كيف مهدت و مي خواستي توپ بازي كني.يه چند روزي بود كه بچه ها كنار چمن مهد توپ بازي مي كردند و بعدش نوشمك مي خوردند. دورت بگردم كه بدون نوشمك مي خواستي فقط بازي كني تا اينكه محمد صدرا اومد و بازي دو نفريتون جون گرفت تا اينكه دخترها هم مي خواستن توي بازيتون سهيم باشن. وقتي بچه ها تك تك بنا به صحبت مادرانشون وارد مهد مي شدند. هر چي خواستم ما هم بريم كلاس قبول نكردي و گفتي مامان مي خوام هيزم جمع كنم تا آتيش درست كنم در حين صحبت با تو و راضي كردنت موزت را دادم تا بخ...