سید محمد سپهرسید محمد سپهر، تا این لحظه: 16 سال و 25 روز سن داره
سپیده زهرا السادات سپیده زهرا السادات ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

تاج سر مامان

محمد سپهر و امام !

مثل هرسال 14 خرداد رفتيم جماران! البته تو بيشتر از ما مشتاق بودي .لباس ارتشي ات را تنت كردي و گفتي : فقط با همين لباس مي يام فهميدين ؟(جديدا ياد گرفتي وقتي كلامت را مي خواهي تاكيد كني و ما آنرا موبه مو اجرا كنيم بگي :فهميدين؟!) بابايي با حوصله لباس هاتو خوب اطو كرد...رسيديم توي كوچه...يه حس قشنگي مي ياد سراغتون..نمي دونم تا حالا رفتين يا نه؟  وقتي فكرشو بكني كه يه روزي  امام خميني از  همين كوچه ها عبور كرده...... هوس پفيلا كردي رفتم توي مغازه تا برات بخرم.... صاحب مغازه وقتي تورا توي لباس نظامي ديد ، گفت :از كجا اومدين..تو كه متوجه طعنه پنهان صاحب مغازه شدي..به تندي گفتي:"به توچه؟!"همين شد سوژه...او كه خوب متوجه منظورت نشده ...
1 تير 1392

محمد سپهر در استوديوي انتخابات!

موضوع برنامه "سلام كوچولو"انتخابات بود و تو براي خانم وكيلي صحبت كردي كه دوست داري با مامان و بابا برين انتخابات و راي مارا در صندوق بندازي .حتي گفتيكه بابا بهت مي گه كمتر پويا نمايي تماشا كني و اجازه بدي تا او اخبار انتخابات را گوش كنه كه كلي از اين حرفها خانم وكيلي خنديد.در يه برنامه ديگه هم شعر "گل گندم "را خواندي و درباره كاشتن گندم صحبت كردي. خانم وكيلي ازت پرسيد اگه بخواهيم بيابان را آباد كنيم بايد چه كاركنيم كه تو گفتي :اول زمين را شخم مي زنيم و بعد دونه مي پاشيم كه يهو امير حسين گفت:حالا دوده از كجا بياريم كه اين جمله شد سوژه خنده! وقتي برنامه تمام شد گفتي:كمرم درد گرفت از بس با خانم وكيلي كشاورزي كرديم.من بميرم براي اين كمر دردت.....
6 خرداد 1392

محمد سپهر در باغ پرندگان لويزان!

چند وقتي بود كه  مي خواستيم ببريمت باغ پرندگان ولي فرصت نمي شد، جمعه بهترين بهونه بود كه بعد از خوردن صبحانه راهي بشيم. گفتم ماماني بلند شو گفتي:يه كم پويا نمايي ببينم بعد . يه كم پويا نمايي شما شد ساعت 11 صبح .بازور راهيت كردم...در حاليكه تلويزيون را خاموش مي كردم گفتي: مامان مگه تو آن شرلي را دوست نداشتي.گفتم :چرا عزيزم ولي الان بايد بريم دير مي شه ها..... باغ پرندگان درست روبروي خونمونه..براي همين  فقط چند تا كيك ، يه آب ميوه ، آب و مقداري بادام زميني برداشتم ......سمت چپ  پاركينك  با ون بازديد كنندگان را به سمت درب اصلي باغ مي بردند. جالب بود در محوطه اي كه 5 برابر باغ پرندگان اصفهان بود ، مجموعه اي اززيباترين پ...
29 ارديبهشت 1392

محمد سپهر در اتاق مديريت راديو ايران!

ميهمان هاي اين هفته برنامه "سلام كوچولو" خردسالان  شيرخوارگاه  شهيد تركماني بودند.  شب قبل به محمد سپهر گفته بودم كه حسابي حواسشو جمع كنه و به بچه ها محبت كنه و با اونا دوست باشه .وقتي سيد كوچولو را به استوديو بردم..خوشبختانه روي خوش نشون داد و با خيلي هاشون دوست شد تا جايي كه وقتي اونا مي رفتن، .مي خواست باهاشون بره. من كه حسابي از پا افتاده بودم چون غير از شما بايد به 12 كودك ديگه هم مي رسيدم...تشنه نباشن..خسته نباشن..گرسنه نباشن...وقتي برات گفتم كه بيشتر اينها پدر و مادر ندارن..خيلي نارحت شدي تا جايي كه چشمهات پر اشك شد و گفتي:" مامان اينا گناه دارن"!  وقتي اشك هاتو  ديدم ديگه جرات نكردم بگم كه خيلي هاشون هم د...
25 ارديبهشت 1392

محمد سپهر كتاب باران مي شود!

ما هم به نمايشگاه كتاب رفتيم و گل پسري مثل هميشه خودش كتاب هاشو انتخاب كرد، از فرهنگ تصويري  دانياسور ها براي كودكان گرفته تا 21 قصه  از جادوگرها ، ارواح و هيولاها، كتاب هاي بر چسب(هر كسي كار خودش بارخودش ، مي مي ني كجاست؟) نشر فندق و كتاب آموزش الفباي فارسي.(اندازه قد و نيم قدها و خمير بازي آريا را خودم برات  خريدم چون خمير بازيت  تمام شده بود و اون اندازه گيري جالب بود  ، كنار ديوار اتاقت نصب كردم تا خودت اندازه ات را بخوني و متوجه رشدت بشي)! البته براي ناهار الويه درست كرده بودم و با خودمون  به نمايشگاه برديم .وقتي در محوطه باز ناهار خورديم و كمي استراحت كرديم شيرجه زدي به سمت كتابها توي مسير راه كلي هم باز...
24 ارديبهشت 1392

اولين تشويق تاج سر توسط معاونت صدا!

عسل دلم سلام ، خوبي امروز مي خوام از اولين تشويقت توسط معاونت صدا صحبت كنم. مامانت بله خودم را مي گم به عنوان بانوي نمونه معاونت انتخاب شده بود.براي همين مي خواستن توي جشني كه روز چهارشنبه 18 ارديبهشت برگزار مي شه تشويقمون كنن. يادته قبلا در جشنواره "طنز و تبسم"كه برده بودمت خيلي گريه كردي كه چرا به من جايزه ندادن! آخه گلي  من كه مقاله ننوشته بودم.براي همين بهترين بهونه بود كه اسمتو آفيش كنم و تو هم بيايي و خوشحال بشي. وقتي به مربي ات گفتم ساعت 13 مي يام دنبال گل پسري گفتي: مامان براي خاله تعريف كن كه مي خوام بيام تشويقت كنم.قربونت برم كه واقعا منو دوست داشتي تشويق كني. راس ساعت 13 اومدم دنبالت ، بعد از ديدت كارتون بره ناقلا رفتيم س...
23 ارديبهشت 1392

تاج سر و مسابقه راديويي!

از دست نديد: صداي سيد محمد سپهر را همين  جمعه در مسابقه "چهارفصل"بشنويد! از مسابقه راديويي تا دايي قلابي! چند وقتي يه كه براي وب مطلب ننوشتم براي همين موندم كه از جملات بالا كدامش را به عنوان تير انتخاب كنم.به خوبي خودتون ببخشين و بخونين. قبل از هرچيز بدون هيچ مقدمه: تولد حضرت زهرا(س) روززن، روز مادر برهمگان مبارك... بريم سر صحبتهاي خودمون:  سلام عسل دلم خوبي ، صبح خوب سرسره بازي كردي! از امروز به هم قول داديم قبل از مهد چنددوري هم سرسره بازي كني، باشه به يه شرط اينكه شب زود بخوابي تا صبح مجبور نباشم دوباره بغلت كنم و مابقي خوابت را به جا بياري ! يكشنبه هفته پيش بعد از ضبط برنامه "سلام كوچولو" همكارم گلكار ...
10 ارديبهشت 1392

دلت براي "سلام كوچولو" راديو تنگ شده!

سلام عزيز دلم صبح قشنگت بخير امروز آخرين روز زيارت عاشورا بود دوست داشتم بيارمت مسجد ولي با چشمك و خنده به من گفتي:امروز آخرين روز كلاس موسيقي عمو بابكه .گفتم خوش باشي! ديروز حسابي بهونه راديو را كرده بودي آخه يكشنبه هفته پيش آخرين ضبط برنامه سلام كوچولو بود. بله خانوم وكيلي آخرين برنامه هاي فصل بهارش را درست يكشنبه 13 اسفند ضبط كرد و تو هم آخرين شعرهاي بهاري را خواندي.البته تولد بچه برادر خانم تركمندي(مجري سابق اخبار 20:30 ) بود، تو هم شيرين زبوني كردي و گفتي خانوم وكيلي تولد منم 12 فروردينه پس بايد به من هم تبريك بگين.اين اواخر بهت ياد دادم كه اگه حتي خانوم وكيلي مطلبي را ازت نپرسيده ولي تو حرفي براي گفتن داري دستت را ببري بالا يا بگي ...
23 اسفند 1391

وقتي معاون صدا ميهمان كوچولوهاي راديو شد!

سلام عزيز دلم اونقدر مشغول مشغله هاي كاري شدم كه نتونستم بيام و چند خطي برات به يادگاري بذارم. فكر كنم موقع ضبط آخرين برنامه هاي اسفند بود كه متوجه شدم معاون صدا با مديران همراه دارند از استوديوها بازديد مي كنند.برام جالب بود كه وارد استوديو شدند و با بچه ها مشغول صحبت !منم از فرصت استفاده كردم و يه چند تايي عكس انداختم، البته قبلش داشتم مقداري ميوه ، خيار و پرتغال و   سيب پوست مي كندم تا مثل هميشه جلوتون تعارف كنم و بخورين ، نه تنها تو بلكه همه بچه ها حتي خانم وكيلي هم به  اين ميوه خوردن عادت كردين!همين كه صوفي پاشو گذاشت توي استوديو گفتي: مامان سيب بده با گفتن اين حرف آقاي صوفي گفتند خب سيب بدين و من ظرف  ميوه  ر...
16 اسفند 1391