حسي قشنگ:
عزيزم ديروز كه از مهد تحويلت گرفتم گفتي: مامان اسم كلاس ما سخته ها.آخه چي ؟ فر؟ گفتم : فرزيا دوباره گفتي: آره همون كه گفتي چي؟گفتم فرزيا.گفتي: آره مامان سخته ديگه گل خوبه اونم گل بنفشه با خاله نفيسه و حسيني. خوب متوجه منظورت شده بودم.دلت براي مربي هاي قديمي و كلاست تنگ شده بودومهمتر از اون دوستانت. عزيزم بازم خداراشكر كه اين چيزها فقط در حد يه دلتنگيه.زياد از كلاست صحبت نمي كني.يادمه پارسال درست يك ماه طول كشيد تا به كلاس جديد عادت كني.ولي گوش شيطان كر امسال فكر كنم بزرگتر شدي و عاقلانه تر تصميم مي گيري. صبحي توي راه مهد گفتي: مامان اينا ما را نمي برن روي چمن بازي كنيم.گفتم باشه به خاله زماني مي گم .گفتي: همين الان گفتم بعل...