محمد سپهر و اتاق جايزه
سلام عزيز دلم. ديروز كه تورا از مهد تحويل گرفتم اگه گفتي چه شكلي بودي يه نقاب روباه جلوي چشمانت گذاشته بودي و با خنده مي گفتي: مامان اتاق جايزه رفتم و نقاب رابين هود را گرفتم . من هم يه چند تايي ازت عكس انداختم .با خنده ادامه دادي: چرا از من عكس مي اندازي؟گفتم : به خاطر اينكه برات يادگاري بمونه.
ديروز توي حوزه جشن بود، براي همين باهم به سمت خونه ماماني رفتيم تا توي جشن شركت كنيم.براي بچه ها هم فضايي را ايجاد كرده بودند تا نقاشي بكشند و كاردستي درست كنند.تو هم نشستي و نقاشي كردي.آخر مراسم قرار شد به بچه هايي كه توي اين فعاليت شركت كرده بودند جوايزي بدهند. تو زودتر از همه جلو رفته بودي تا جايزه بگيري. من هم اشاره كردم كه بهت جايزه بدهن.جايزه ات نرم افزار بچه مسلمان و يك جا مدادي بود.با خوشحالي آن را گرفتي ولي وقتي متوجه شدي جايزه ات سي دي است گفتي: مامان من هواپيما مي خواستم.در پايان مراسم هم با آش از ما پذيرايي كردند و تو با خوشحالي خودت با قاشق آن را خوردي.
رفتن به پارك و تاب و سرسره بازي از ديگر فعاليت هاي شما بود.برگشتني رفتيم خونه ماماني تا بابا بياد دنبالمان .وقتي بابا اومد داشتيم مي رفتيم خونه كه سروكله زينب خاله پيدا شد.آمدن زينب همان و بهونه گرفتن تو كه بمونيم همان !
بعد از شام به خونه خودمان رفتيم .گلي مامان صبح زود تحويلت دادم چون يه كار بانكي داشتم برگشتني چون مي بايستي مسير پارك وي را پياده بيايم برا ي تغذيه بعدظهر برات يه ساندويج كلانا و سن ايچ آب سيب گرفتم.
مابقي عكس ها را در ادامه مطلب ببينيد:
هديه محمد سپهر از اتاق جايزه:
وجايزه گل پسر در جشن :
خوردن آش:
معلومه كه خوشمزه ست:
واما توي كادو چي بود؟
و تغذيه توي سرويس:
گل من هميشه خوش باشي و آسمان چشمانت....