محمد سپهر در عروسي
سلام زيباترين گل زندگي ام .پنج شنبه اي عروسي پسرخاله محمد رضا بود.و تو خوشحال به خاطر اينكه دوست داشتي كت و شلوار بپوشي و مهم تر از اون زينب خاله را ببيني.
چندروزي بهونه گرفته بودي كه برايت كروات بخرم.هرچي مي گفتم دوست ندارم كروات داشته باشي ، تكرار مي كردي كه همه توي عروسي كروات مي ذارند.برات بهونه آوردم كه بچه سيد، بچه مذهبي كروات نمي ذاره ، با دليل مي گفتي : پس داماد چرا مي ذاره؟
پذيرفتم كه برات بخرم كه فكر نكني حالا كروات مسئله مهمي است .
بماند كه دوست داشتم موهايت را آلماني كوتاه كني.چند بار سلماني رفتيم كه متاسفانه آقاي ايماني نبود كه دايي تصميم گرفت موهايت را كوتاه كند چند بار پرسيدم كه بلد است درجوابم مي خنديد و مي گفت : كاري نداره تا اينكه ديدم با ماشين افتاده توي جون موهات .از ناراحتي سرو صدا كردم كه داداش تو كه بلد نيستس چرا اين كار راقبول كردي چرا موهاي بچه را خراب كردي؟و تو اشك مي ريختي كه مامان زشت شدم.البته قصد داشتم موهايت را خيلي كوتاه كنم اما بعد از عروسي نه الان.
بعد از اينكه حمامت بردم حاضر شديم كه بريم عروسي.توي اتاق عيد تو و زينب دست هم را گرفته بوديد و با شادي اين طرف و آن طرف مي رفتيد.عروسي كه جا ي خودش را داشت گوشه اي از سالن با هم مي رقصيدين .نفهميدم كه چي شد ديدم يه بچه مشغول كتك زدنته.به سرعت خودم را بالاي سرتون رسوندم و بچه را از روت بلند كردم و دعواش كردم..بي انصاف با ناخن گوشه صورتت را چنگ انداخته بود وويشگون گرفته بود.پرسيدم چرا اين طوري شد كه گفتي : من و زينب مي رقصيديم اين بچه بد همش مي خواست با ما دعواكنه.دلم مي خواست مفصل كتكش بزنم اما به خاطر بچه كه نمي شد دعواكردواختلاف را به وجود آورد.پاتختي هم كلي خوش گذرونديومن مراقب بودك كه دوياره بچه بد دعوارا شروع نكنه.
گلكم عصر چهارشنبه مثل ابر بهاري گريه كردم بغض فرو خورده را باز كردم تا دل آرام گيرد.چهارشنبه عصر فهميدم ارزش زندگي خيلي بيشتر از پوله .پول مثل چرك كف دست مي مونه.چهارشنبه عصر دعا كردم براي خوشبختي همه جوان ها ! براي دل....
محمد سپهر و زينب در عروسي!
مابقي عكس ها را در ادامه مطلب ببينيد:
فقط ژست!
عكس هاي دونفره!
تاج سر!
مامان به فكر چي هستي؟!
خوشحال و ...
و...
سرفرصت عكس پاتختي را هم مي ذارم.
بعدا نوشت:
با كمك آقاي ابوذر كمي فتوشاپ را ياد گرفتم ويكي از عكس ها را گذاشتم .اميدوارم كه خوشت اومده باشه .