سید محمد سپهرسید محمد سپهر، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره
سپیده زهرا السادات سپیده زهرا السادات ، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

تاج سر مامان

گشت و گذار محمد سپهر در سرعين

1391/4/10 14:25
2,029 بازدید
اشتراک گذاری

عزيزم سلام صبح امروز به تهران رسيديم .هرچه اصرار كردم پيش ماماني بموني گوشت بدهكار  نبود كه نبود . با وجود خستگي تمام بعد از خوردن صبحانه لباس هايت را اتو كردم و به سمت محل كار راه افتاديم.چون يه لقمه نان خورده بودي در مغازه كلانا در پارك وي برات صبحانه يه ساندويج بوقلمون خريدم تا گشنه وارد كلاس نشي.

گلي خاله جور كرده بود كه از چهارشنبه در سرعين باشيم.براي همين عصر سه شنبه زود وسايل را گذاشتم تا بعد از عروسي آقاي يزداني( همكار يا  سرباز) بابا براي ساعت 23:30 دقيقه شب در ترمينال غرب باشيم و با ماماني و آبجي مريم(خواهر زاده ام)  و خاله به اردبيل وبعد سرعين باشيم.

وقتي به ترمينال رسيديم در بغل بابا  افتاده بودي و التماس مي كردي  كه بابا تو هم با من بيا. بماند كه در عروسي خيلي شلوغ بازي در آوردي و به جاي اينكه با بابا مردانه بري پيشم در قسمت زنانه ماندي تا عروس خانوم را ببيني.چقدر زيز ميز و صندلي ها رفتي ومن  با زور براي شام بيرونت آوردمت وجالب تر از اون كه وقتي عروسي تموم شد تورا به دست بابا سپردم تا با داماد احوالپرسي كنم كه بعله بگرديد دور تالار را كه از تاج سر خبري نيست.هر چي گشتيم پيدا نكرديم كه يهو شصتم  خبردار شد كه نكنه محمد سپهر دوباره برگشته سالن زنانه.با عجله با وجودي كه مي ترسيدم  ديرتر به ترمينال برسم  پله ها را يكي دوتا كردم و خودم را به سالن رساندم كه گريه محمد سپهر را شنيدم كه مي گفت: من مامانم را مي خوام .اسم مامان من مامان زهره بود.بلند گفتم: محمد سپهر با چشماني اشكي نگاهم كردي و گفتي: مامان كجا بودي؟گفتم مگه تو پيش بابا نبودي كه گفتي:  بابا نگفت كه تو پائيني و من به دنبال تو بودم.الهي قربون دل كوچكت برم  كه زود مي شكنه.

بعد از عروسي به سمت ترمينال رفتيم و سوار ماشين شديم و بعد از كمي ميوه خوردن ، متكايت را گذاشتم و خوابيدي.

 راننده كل دنيارا گشت تا مارا به مقصد رساند . چون مسافر نداشت ، او از سمت جاده شمال حركت كرد ، جاده سرسبز رشت و تالش و آستارا و بعد اردبيل.با  آزانس خودمان را به هتل قصر رسانديم.بعد از كمي استراحت آماده شديم كه براي ناهار بيرون باشيم چون متاسفانه رستوران هتل خراب بود ناهار غذاي محلي خورديم . بد نبود كمي شهر را بگرديم   گشتيم تا مسجدپيدا كرديم و نماز را خوانديم و بعد هتل رفتيم تا كمي بعد از استراحت بريم آب گرم نزديك هتل كه اصلا خوشم نيومد بماند كه محمد سپهر را هم با خودمان برده بوديم.

صبح روز بعد صبحانه كره محلي با عسل و نان سنگ خورديم و من و خاله پيگير تهيه بليط برگشت شديم. بعد برگشتيم و هتل و محمد سپهر را كه سرگرم  تماشاي كارتون هاج زنبور عسل بود را آماده كرديم تا با هم به بازار بريم وبعد ناهار و بعد آب گرم.بماند  كه محمد سپهر با اكراه آماده شد و دائم مي پرسيد كه چرا هاج نتونسته مادرش را پيدا كنه و چرا مادرش اونو تنها گذاشته.

بعد از خوردن ناهار و نماز اين بار رفتيم آب گرم "گاو ميش گلي" البته براي تاج سر يه اردك بادي خريدم تا بدنش كمتر بسوزد.

ناهار در سفره خانه سنتي سرعين:

سفره خانه سنتي

مابقي مطلب را به همراه عكس ها در ادامه ببينيد:

 

به محمد سپهر كه حسابي خوش گذشت چون من دائم اردك اونو اين ور و آن ور مي بردم.بعد از آب محمد سپهر حسابي خوابش گرفته بود.بازور بيدارش نگه داشتم تا از آب بيرون بريم.

بيرون آب  تخت گذاشته بودند، جايي را گرفتيم و سفارش فالوده بستني دادم .وقتي فالوه آماده شد محمد سپهر چشمهايش را باز كرد و مشغول خوردن شد، بعد آش دوغ سفارش دادم .خاله و مريم به سمت بازار روانه شدند كه من مجبور شدم تاج سر را براي دستشويي تا پاركينك ببرم.  بعد برايش سفارش بلال دادم و خيابان ها را تا هتل پياده روي كرديم .

  جمعه صبح بعد از صبحانه براي خريد به بازار رفتيم و براي گلي يه جفت دمپايي ، ساعت بن تن كه نورش بن تن را روي تصوير پخش  مي كنه ، كلاه نقاب دار و  فرفره خريدم.البته براي بابايي هم يك پيراهن ياسي خريدم.

بعد از ناهار كه تاج سر هوس جوجه كباب كرده بود براي نماز وارد يك ويلاي باغي شديم و نماز خوانديم در اين مدت هم تاج سر دنبال مرغ و خروس ها كرده بود.

دوباره آب گرم رفتيم و كلي با تاج سر بازي.بماند كه تصميم گرفتم وسط جوشش آب برم با سلام و صلوات وارد شدم.با وجودي كه خاله دستم را گرفته بود احساس كردم سرم گيج مي ره.حالم بد مي شد كه يهو متوجه شدم آزاده بهم مي گه:خودتو جمع و جور كن.خواستم به لبه آب برم و با عجله اين كارا شروع كردم وقتي به لبه رسيدم و پايم را از آب  در آوردم.حالم بد بد بود كه متوجه شدم تاج سرم داد مي زنه حال مامانم بده كمك  كنيد.از مريم خواستم برام آب خنك بياره.بعد از ثانيه هايي كه برايم يك عمر بود حالم بهتر شد.از نزديك عظمت خدارا ديده بودم.جوشش آب از دل خاك.آب گرم و... الله اكبر خدايا تو چقدر بزرگ و وصف ناشدني هستي ، به هر كه مي خواهي مي دهي و جز تو خدايي نيست.

ديروز عصر بعد از آب سفارش آش دوغ داديم و به سمت هتل حركت كرديم.بماند كه من چيزي را مي خواستم از بازار سرعين بخرم و راه را بر عكس رفتم و وقتي به خودم آمدم متوجه شدم زير باران من و تو گم شديم و هرچي گشتيم ماماني و خاله و مريم را نديديم.

فورا ماشين گرفتم تا هتل !

خداي من ،  من دوتا چهارراه را اشتباه آمده بودم. بماند با عجله  سوار آسانسور شديم و به طبقه چهارم آمديم و وسايل را جمع كرديم تا با ماشين هاي تعاوني به سمت تهران بياييم.

سفر خوبي بود هرچند كه جاي بابايي خالي بود.يه كم تركي ياد گرفتم و ياد گرفتم كه  هميشه بايد روي پاي خودت بايستي!

تهران عروسي يزداني:

اتاق عقد

اتاق عقد:

اتاق عقد

محمد سپهر در مغازه عسل فروشي:

كندوي عسل

محمد سپهر و اردك بادي:

حركت

حركت به سمت آب گرم:

(نمايي از هتل):

آب گرم

رستوران سنتي و ديدن پرنده ها:

هتل

رستوران

ناهار در رستوران سنتي:

رستوران

بازهم تاب بازي:

تاب بازي

موقع برگشت به تهران:

چون هوا سرد بود و باران مي آمد  لباس گرم  تنش كرده بودم

(ديشب ساعت 21 شب):

برگشت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (55)

مجید محمد پور
10 تیر 91 15:50
سلام !

به سراغ من اگر می آیی، تند و آهسته چه فرقی دارد؟

"تو "به هر جور دلت خواست بیا!!!

مثل سهراب دگر ، جنس تنهایی من چینی نیست که ترک بردارد،

مثا آهن شده است!!!

"تو "فقط زود بیا....

صد سبد بوته ي ياس ، با هزاران گل ناز ، مي فرستم سويت با هزاران احساس
مجید محمد پور
10 تیر 91 17:21
سلام دوست عزیز !

ممنون از حضور شما . پایدار باشید

نیاز به یک کلمه دارم

کلمه‌اى که مرا از روى زمین بردارد

من مثل ساعتی مریضم

و به دقت درد می کشم

سکوت ، تانکی ست

که برزمین فکرهایم می چرخد و

علامت می گذارد

ازروی همین علامت ها دکتر

نقشه جغرافیایی روحم را روی میز می کشد

و با تاثر دست بر علامت ها می گذارد:

"چه چاله های عمیقی"





از : زنده یاد شهرام شیدایی

مثل يك درناي زيبا تا افق پرواز كن
نغمه اي ديگر براي فصل سرما ساز كن
زندگي تكرار زخم كهنه ديروز نيست، بالهاي خسته ات را رو به فردا باز كن

مامان یکتا
10 تیر 91 17:29
اخی همیشه به گشت و گذار خاله جان
مواطب خودت باش


ممنون عزيز دلم
محيا كوچولو
10 تیر 91 17:52

سلام خاله جوني!
ممنون از اينكه به ياد من بوديد و تولد منو تبريك گفتين!
ايشالله هميشه سلامت و شاد باشيد
دوستتون دارم. محيا كوچولو
عكسهاي مسافرت و يه فيلم جديد هم براتون آماده كردم!




چشم عزيز دلم مي يام پيشتون
محيا كوچولو
10 تیر 91 17:52
ايشالله هميشه به سفر
مثل زياد خوش نگذشته بهتون ها


ممنون از لطفت چرا بهمان خوش هم گذشت الان كه محمد سپهر ورد كلامش شده اردبيل اردبيل
خاله باران
10 تیر 91 20:58
سلام.خاله ما تو بچه گی مون همه مامانها یا مرده بودند یا رفته بودند یه جای دیگه برای یه کارهای که نباید ما بدونیم .هیچی اینقدر این کارتونها را میدیم که همیشه فکر می کردیم نکنه این مامانه مامان خودمون نیستوبا دلهره بزرگ شدیم....خاله ما هم نفهمیدیم چرا مامانش ولش کرد....

خداي من تو داري در باره هاج زنبور عسل مي گي

بابای دوقلوها
10 تیر 91 22:22
سلام
همیشه به سفر و گردش
انشالله که خوش گذشته

رمز رو خصوصی فرستادم

ممنون حتما ميام پيشتون
الهه مامان روشا جون
11 تیر 91 1:50
محمد سپهر جون خیلی عکسات قشنگ بود.ایشالا که بهتون خوش گذشته باشه.زهره جون همیشه به عروسی و مسافرتای خوب خوب
رراستی میبینم که واسه همدیگه رقیببای سرسختی شدیم


ممنون عزيزم . متوجه نمي شم براي چي رقيب شديم ؟


مامان محمد
11 تیر 91 9:07
سلام عزیز خاله خوبی؟خوش گذشت؟از عکسا معلومه که خیییییلی بهت خوش گذشته ایشالله همیشه شاد شاد باشی.
سلام مامان زهره همیشه به گشت،ایشالله سفر مکه تشریف ببرین،ایشالله عروسی تاج سر،دوستتون داریم حسابی حسابی حسابی.


عزيزم مننون كه هميشه با كلماتت منو سر شوق مي آوري باور كن من هم شما و دوپسر گلتان را دوست دارم.انشاء الله داماديشان
خاله باران
11 تیر 91 10:38
وای مامان زهره.خوب معلومه.من خاله محمد سپهر هستم.من که اول از همه به محمد سچهر رای دادم.بعد هم به پریسا.دیگه هم به هیچکس...خوب مریم جون گفت تو به دوستات بگو من دو تاییتون را می گفتم.ولی بیشتریشون را وقتی می نوشتم می دیدم ماشاالله به مامان زهره فقط تو رادیو اعلام نکرده.شاید هم کرده ولی چون من فرهنگ و جوان گوش می کنم تو بقیه اش اعلام کرد.قربونت برم من که همیشه میام.حتی شما که نمی رسی من میام فقط اعلام می کنم قهرم تا وقتی محمد سچهر بزرگ شد اینا را که می خونه بدونه کسی را که دوست داری وقتی هم قهری بهش محبت کن. حالا هم که شما دوتا تا اونجایی که من دیدم اول بودید...

عزيزم ديگه چي بگم ؟ مدعي گر به سرت تيغ كشيد هيچ مگو......منظورم اينكه همه حرفهاتو قبول دارم.مسابقه بهانه ست.طرد ، عزيز ، باران من دستامو بالا گرفتم
خاله باران
11 تیر 91 10:41
ولی به قول حضرت مولانا که روحش شاد شاد باشه:




بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز

باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست


گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو

آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست


وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست

وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست


بله. ما ان تندی دربان را هم دوست داریم...

قلب من دوباره تند تند ميزند ، مثل اينكه باز هم خدا روي قالي دلم ، قدم گذاشته در ميان رشته هاي نازك دلم ، نقش يك در خت و يك پرنده كاشته ، قلب من چقدر قيمتي است چون كه قالي ظريف و دست باف اوست.اين پرنده اي كه لاي تار و پود اين نشسته است هد هد است ميپرد به سوي قله هاي قاف دوست

خاله باران
11 تیر 91 10:45
تو به من می گی نیام ولی من می گم عیدت مبارک.ان شالله محمدسپهرت مثل علی اکبر امام حسین شبیه جدش رسول خدا بشه...


ديروز كه شنيد تولد علي اكبر حسنيه گفت: تولد علي اصغر كي هست؟تاج سر دلش مي خواد داداشي به اين نام داشته باشه .شايد باورت نشه فيلم مختار را مي ديد تا صحنه شهادت علي اصغر را ببينه و گريه كنه اگه ادامه بدم بازم خيلي ها متهمم مي كنن كه يه بچه چهار ساله اين حرفها را نمي فهمه خانوم خجالت بكش
خاله باران
11 تیر 91 10:50
اره دیگه....
هاچ.حنا.کذت.اوشین.رانکال.بچه های کوهای آلپ(دنی و لوسین) همه شون ماماناشون یا مرده بودند یا رفته بودند.خوب حق داشتیم دیگه...پینوکیو هم هزار بار دیدم که یاد بگیریم دروغ نگیم و روباههای مکار را بشناسیم ولی بدتر شد.اون چوبی بود گول می خورد ما ادمیم هم گول می خوریم هم سکه نداریم...


محمد سپهر براي اولين بار هاج را مي ديد اونم در سرعين دلم نيومد زود حاضرش كنم .
مامان رهام(✿◠‿◠)
11 تیر 91 11:01
سلامزهره جون. عزيزم هميشه به گردش.عكسا هم جالب بود


ممنون گلم
خاله باران
11 تیر 91 11:41
چرا نمی فهمه.خوب هم می فهمه.بستگی به تربیتش داره.
مامن زهره من که روز تولد علی اصغر برای گل پسرتون پست نوشتم...


آره عزيزم اونو در موضوع :" به خاطر تو " گذاشتم .منظورم اينه كه تاج سر بنا به دلايلي كه برات گفتم عاشقه اين نامه
خاله باران
11 تیر 91 11:43
نه.ولی دلم نمی خواد کسی بی دلیل ازم برنجه. دوست خوبمی...بووس س س س س س س س س.مامان ناز...


باران تند تند ببار.شيشه پنجره را باران شست...
مسافران آسمانی
11 تیر 91 11:43
سلام مامان زهره
ممنون که بهمون سر زدید
رمز رو براتون فرستادم عزیزم


گلم زود مي يام پيشت
majid
11 تیر 91 11:49
دیدی ای دل زخمت زدن گفته بودن مردم اینجابدن

دیدی ای دل ساقی جانت شکست ان عزیزت عهدوپیمانت شکست

دیدی ای دل در جهان یک یار نیست هیچ کسی در زندگی غمخوار نیست

دیدی ای دل حرف من بی جانبود.ازبرای عشق اینجا جانبود

نوبهار عشق رادیدی چه شد؟زندگی را هیچ فهمیدی چه شد؟

دیدی ای دل دوستی ها بی بهاست کمترین چیزی که میابی وفاست

ای دل اینجابایداز خود گم شوی عاقیت همرنگ مردم شوی



زندگي شبيه شعري است ، قافيه هايش با من ، تو فقط هميشه رديف باش!

majid
11 تیر 91 11:51
salam

shad o khoram bashin hamishe

ممنون از لطف و حضورتون
خاله باران
11 تیر 91 12:00
یه طومار خصوصی نوشتم امد؟؟


واي خوبه فقط معلمي اگه حقوقدان بودي چه بلايي سرم در مي آوردي؟
خاله باران
11 تیر 91 12:04
نگو از حقوقی ها بدم میاد...............قضاوت فقط مال علی بود و بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــس...

واي.....
خاله باران
11 تیر 91 12:04
نه مهندس هم هستم...


واي......
مامان محمد و ساقی
11 تیر 91 12:21
سلام.ممنون که پیش ما اومدید و تولد سوگند جون رو تبریک گفتید.
ایشاا... همیشه به عروسی و تفریح و گشت و گذار.
پسر گلم رو ببوس.


ممنون عزيز دلم
majid
11 تیر 91 12:26


حس غریبی ست دوست داشتن

وعجیب تر از آن است دوست داشته شدن .....

وقتی میدانیم کسی با جان ودل دوستمان دارد

ونفس ها وصدا ونگاهمان در روح وجانش ریشه دوانده

به بازی اش میگیریم .....

هر چه او عاشق تر ما سرخوش تر !

هر چه او دل نازک تر ما بی رحم تر!....

تقصیر از ما نیست ...

تمامی قصه های عاشقانه

این گونه به گوشمان خوانده شده اند




معمولا قصه عشق و عاشقي ما ايراني ها همين طوريه به خاطر همين مي گن دوست داشتن بهتر از عشقه ولي باور كن عشق چيز ديگه اي هست.

خاله باران
11 تیر 91 12:27
طــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــومارم اومد؟؟؟

اوووووووووووووووووووووووووووووووووومد.

خاله باران
11 تیر 91 12:28
خصوصی نوشتم تا هم تو خماریش بمونند... زیر اب همه را زدم...حیف که نی نی وبلاگ ایکن شیطان را نداره.ولی دوستان خودشون تجسم کنند...من یوهاهاهاها.
شيطون شيطون بلا.شيطون ناقلا
خاله باران
11 تیر 91 12:39
راستی تو مسابقه تاق من شرکت نمی کنی؟بکن.
سعي مي كنم شركت كنم .ممنون كه به من اطلاع دادي
ثمين
11 تیر 91 12:44
بهش راي دادم عزيزدلم


ممنون عزيز دلم
خاله باران
11 تیر 91 13:04
باشه گلم.من را هم دعا کنید.قبول باشه...


ببخشين كه يه كم دير شد داشتم كارهامو انجام مي دادم
مجید محمد پور
11 تیر 91 14:23
سلام دوست عزیز ! چه سری دارد؟ نمی دانـــــــم!!!! عجیب و غریب است ، شــگفت انگیز است ، شب ، نمی دانم چرا هر شب ، ذهنم ، قلبـم ، روحم ، نمایش نـــامه ی ، خوبی های تو را ، به روی صحنه می برنــد ، همه و همه ، تو را به تصویر می کشند ، نمی دانم اختیار قلب و ذهن و روحم با من است ، یا با تو ؟؟ بی تاب می شوم ، خستــــــه ، می خوابم ، و باز رویای تکراری ، امشب هم رویایم تو را بر پرده خیالم اکران ویژه دارد... فردا روزی دیگر است ... صبحی دیگر... اما... فردا شب ، این قصه تکرار خواهد شد... چرا که من کارگردان حضور شبانه ی توام...
مجید محمد پور
11 تیر 91 14:25
سلام بر مامان زهره !

ممنون از این همه لطف شما .

که قبول زحمت میکنید و به وبلاگم می آئید .

از بابت کامنت های خوشگلتون هم ممنونم .

اون خواسته شما هم اطاعت امر شد

خيلي لطف كردين

مجید محمد پور
11 تیر 91 15:16
سلام دوست عزیز !

خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت

از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت



از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی

بالاتر از خودم نپریدم دلم گرفت



از اینکه با تمام پس انداز عمر خود

حتی ستاره ای نخریدم دلم گرفت



کم کم به سطح آینه برف می نشست

دستی بر آن سپید کشیدم دلم گرفت



دنبال کودکی که در آن سوی برف بود

رفتم ولی به او نرسیدم دلم گرفت



نقاشی ام تمام شد و زنگ خانه خورد

من هیچ خانه ای نکشیدم دلم گرفت



شاعر کنار جو گذر عمر دید و من

خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت



از :سید مهدی نقبایی

ممنون شعرهاي قشنگي را برايم مي گذاري

مجید محمد پور
11 تیر 91 15:24
سلام !

چشم بخاطر گل روی شما عکس الانم رو میذارم.



ممنون از اطلاع رسانيتون

مادر کوثر
11 تیر 91 15:36
سلام سلام
به به به
همیشه به سفر تفریح و شادی
دلمونو حسابی آب انداختی با توضیحات دقیق و خوندنی. مرسی مامانی
چه عکسای تاج سر بامزه شده. چه ژستایی هم میگیره


سلام عزيز دلم خوبي كجايي كه سرت شلوغه خدا كنه هميشه خوب و خوش باشي
مادر کوثر
11 تیر 91 15:37
ببین مامانی حسادت اصلا خوب نیستا

دوست من یا دوست تو نداره؟؟؟؟؟

همه اینجا با همیم

ولی دلت بسوزه باران منو بیشتر دوس داره


من كه گفتم به بوي گل وباران حساسم حالا فكرشو بكن اگه باران روي گل بباره چي مي شه
مادر کوثر
11 تیر 91 15:38
آهنگ وبلاگ و صدای دخترم فعلا پخش نمیشه پون سایت یک ابزار که کدها رو توش ساختم مشکل داره

تو كي مشكل نداشتي(با شوخي)
خاله باران
11 تیر 91 15:50
عشق بچه ها اینطورم کرد... من زمسجد به خرابات نه خود افتادم این هم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد...
خاله باران
11 تیر 91 15:50
بوس اول دیدار محمد سپهر مال خاله باران.باشه؟؟؟ از اون بوس سفتها..ولی دردش نیادا

قول نمي دم دردش بياد يا نه ؟اما تاج سر هركي را دوست داشته باشه گازش مي گيره .بيا دستهاي كبودم را ببين.نگو نگفتي؟!

خاله باران
11 تیر 91 15:58
وای نه.مامان کوثر و مامان زهره بچه های خوبی باشید.
ولی باحال مامان کوثر گفته ها خندم گرفت... باران منو بیشتر دوست داره دوتاییتون عزیز دل من هستید...یعنی 4 تایی.با نی نی های نازتون... اینم 4تا بوس....

همش تقصير اين ميز و صندلي هاست.......
آسمونی
11 تیر 91 16:07
سلام عزیزم
ممنون اومدی
من سه تا رای رو قبلا دادم و الا حتما به محمد سپهر جون رای میدادم
از آشناییت خوشحالم . موفق باشی

من هم خوشحالم موفق باشيد

مادر کوثر
11 تیر 91 16:15
عزیزدلم چرا ناراحت میشی خب حتما من دوس داشتنی تر هستم برای باران جون


اين طور فكر نمي كنم كه تو دوست داشتني تر باشي.باران همه را به يه چشم نگاه مي كند به خاطر همين است كه لطيف است، شفاف است و آرامش بخش
محمد
12 تیر 91 12:45
شادباشیدوسلامت

ممنون از لطفتون
مامان نیایش
12 تیر 91 14:05
سلام عزیزم همیشه به گشت و گذار خوش باشی عزیزم


لطف داري گلم
مامان نیایش
12 تیر 91 14:07
قربون این ژست گرفتنت عکس آخری با حال بود همه عکس هات البته قشنگ بود ایشالا دامادی خودت

ممنون عزيز دلم چند بار اومدم توي وبت كه نظر بذارم اما نمي تونم لينك نظرات را باز كنم .
خوب شد خودت آمدي راهنمايي ام كن.
مریم
12 تیر 91 14:50
خاله جون چه پسر گلی خیلی خمشله


مريم كاشكي نشوني وبت را مي گذاشتي؟نكنه مريم خودمان هستي؟
ستاره زمینی
12 تیر 91 20:15
عزیزم همیشه به گردش.

ممنون عزيز دلم

خاله باران
12 تیر 91 20:42
چرا نظرا ت خاله نیست.خاله را حذف کردید؟گریههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه


باران كدام نظر؟حالا فكرش را بكن حذف شدي ديگه نمي باري؟!


مامان گیسو جون
12 تیر 91 20:53
عزیزم من بهتون رای دادم

ممنون گلم
majid
13 تیر 91 0:33
در نگاه تو بودم .... در فکرت بودم ......... در حرفهايت اولين نفر بودم

در خيال روياهايت من پرواز ميکردم

نمی دونم چی شد؟!!!.....شايد دست تقدير باشه که من و تو رو

از هم جدا کرد .....

جدا کرد و گمراه عالمم کرد.......

کاش می شد ....کاش می شد ....که اين يه خواب بود ..

خوابی که با بيدار شدنش

از يک توهم مزخرف از خيا لم دور می شد....

ولی توهم نبود...خوابم نبود....يک واقعيت بود.

نمی دونم کدوم نامهربانی

اومد و تو رو از من جدا کرد.

خدا در دستي است كه به ياري مي گيري . در قلبي كه شاد مي كني . در لبخندي كه به لب مي نشاني.خدا با من است خدا با توست ، خدايمان را آشكار كنيم

majid
13 تیر 91 0:41
من آنقدر گاهی دلتنگ می شوم که ...


* با نوشتن شعر به میهمانی ستاره ها می روم *


آنقدر نیاز دارمت که شاید امشب عاشقانه


* با ستاره ها به رویاهای تو سفر کنم *


هر چند ستاره ها نیز مانند تو از من گریزانند !!؟


و مرا در تنهایی خویش رها می کنند .....

به يادتم حتي اگر قرار باشد شبي بي چراغ در حسرت يافتنت تمام كوچه ها را قدم بزنم

مادر کوثر
13 تیر 91 8:17
سلام عزیزم. دوستت دارم
خوشبحالت که باران بیشتر دوستت داره

باران روي سر فقير و غني يكسان مي باره
مامان پوريا
13 تیر 91 8:28
واي چقدر من دوست دارم برم سرعين و طرفهاي غرب ولي خوب فرصت نشده ...انگاري خيلي خوش گذشته بهتون زهره جان از لم دادن محمد سپهر توي سفره خانه مشخصه ....ان شاله كه هميشه خوش باشين


سفر خوبي بود . اونم براي اولين تحربه .
مادر کوثر
13 تیر 91 9:28
سلام عزیزم. من به محمد سپهر رای دادم

اين همه دل دل كردي. خوبه خوبه . ببينم نيت هم كردي؟
محمد
13 تیر 91 10:49
سلام بر آبجی زهره عزیز
خواهش می کنم
امیدوارم برنده بشن گا پسرتون

برنده شدن محم نيست مهم سر زدن به دوست هايمان است
مامان علی خوشتیپ
13 تیر 91 11:49
به به همیشه به عروسی و سفر(اونم سرعین)
عکسا خیلی خوشگل بود


چطور عزيزم مگه تو هم خاطره خوشي از سرعين داري؟!