فردا هم افتخار خواهي كرد؟!
سلام ناز بوته مامان.سلام تنها دردونه مامان.
عصر ديروز با چه غرور و افتخاري لوح هاي بابا را تا منزل رسوندي.با وجودي كه حمل كردن دولوح براي تو كار سختي بود اما آنقدر مشتاق خودت را نشان دادي كه بابا اجازه داد تقديرهاي جديدش را تو بياري.
گلي نمي دونم امروز كه اين مطالب را مي خوني چندساله هستي.هنوز بابا و مامان پيشت هستند يا نه ؟
نمي دونم زندگي بر وفق مرادت هست يا نه ؟
كسي هست كه وقتي بي تابي ، دستهايش را زير سرت بگذارد و نوازشت كند؟!
مامان همين الان كه دارم اين مطالب را مي نويسم بغض فرو خورده اي در گلويم هست كه بي اختيار اشكم را روانه مي كند.
گلكم ، عزيزم ، تنها بهونه زندگيم، مادر ، داري چه كار مي كني؟
گلكم، تاج سرم، تنها ناز و كرشمه هستي، بازم به گذشته پدرت افتخار مي كني؟
محمدم محمدم محمدم توي زندگي هيچ وقت نصيحتت نكردم چون خودم مخالف نصيحت شنيدن هستم اما هميشه باهات روراست بودم و حرف زدم.گلي امروز كسي را داري كه باهات حرف بزنه و درد و دل كنه ؟!
مامانو ببخش نمي خواستم لحظه لحظه قشنگ زندگيت را خراب كنم فقط مي خواستم بدونم بازهم با افتخار دوست داري براي يه لحظه هم كه شده لوح هاي بابا را نگاه كني؟
افتخار از نوعي ديگر: