اين شبها گلسرخي:
سلام عزيز دل مامان .اين شبها موقع افطار بعد از اينكه يه لقمه نون و پنير و سبزي با مامان و بابا مي خوري ، شش دانگ حواست مي ره به تماشاي سريال "خداحافظ بچه" هنوز بابا اخبار 20:30 را ديده نديده كنترل را دستت مي گيري تا كسي اونو روي كانال 3 تنظيم كنه.تقريبا شعر تيتراژش را حفظي .
بعد با دقتي خاصي اونو نگاه مي كني.بماند كه همون شبهاي اول زود اسم بازيگر اول زنش را ياد گرفتي و با غرور خاصي گفتي:" ليلا گلسرخي".يه شب كه محو تماشاي سريال بودي با خنده خودتو توي بغلم انداختي( البته من هنوز مشغول خوردن افطار بودم) كه : اي كاش گلسرخي مامان من بود.نزديك بود لقمه توي گلوم بپره كه با خنده ادامه دادي: يعني تو به جاي گلسرخي بودي؟من كه از تعجب نزديك بود شاخ هام در بياد پرسيدم چرا ؟گفتي: آخه ببين چقدر ني ني دوست داره.اما تو برام ني ني نمي ياري.
شب بعد گفتي: مامان چرا اينها بچه دار نمي شن و من برات توضيح دادم كه خب شايد اونا يه مشكلي، بيماري اي دارن كه خدا به اونها بچه نمي ده.در جوابم گفتي: يعني بچه دار نمي شن اما گلسرخي بچه مي خواد؟
شب بعد با تعجب گفتي: مامان چرا گلسرخي بچه اون خانوم و آقارا يواشكي بر مي داره؟ نمي گه ني ني دلش مامان خودش را مي خواد؟ مونده بودم كه چي بگم ؟بعد با لبخند ادامه دادي: گلسرخي بچه دوست داره.اما مامان ني ني نمي دونه كه گلسرخي مامانش نيست؟
يه لحظه به خودم اومدم. محمد سپهر خيلي از آموزه ها را از تماشاي اين سريال ياد مي گيره و توي ذهنش ضبط و ثبت مي كنه و شايد بارها مرور!
شايد اگه ليلاي قصه ما مي دونست كه بچه هاي معصوم 3، 4 ساله هم بازي اونو همراه با بزرگتراشون سر سفره افطار مي بينن شايد به فكر يواشكي برداشتن بچه نمي شد. ليلاي قصه ما عاشق بچه هاست اما مي دونه چه چيزهايي را به همين بچه ها ياد مي ده ؟ مي دونه كه بچه ها همه چيز را متوجه مي شن و به همين راحتي نمي شه سر اونو را كلاه گذاشت؟كاش گلسرخي قصه ما سعي مي كرد يه مامان واقعي باشه و به جاي سماجت كردن توي برداشتن يواشكي بچه بيشتر اصرار مي كرد تا مسئولين نگهداري بچه بعضي از قوانين را عوض كنند.امثال ليلاي ما زيادند اما بايد همشون اين طوري باشن؟
ببين با چه دقتي سريال را تماشا مي كني:
بعدا نوشت:
عزيز دلم اين مطلب نيز در پايگاه خبري رسانه كودك درج شد كه لينكش را برات مي ذارم.