سید محمد سپهرسید محمد سپهر، تا این لحظه: 16 سال و 20 روز سن داره
سپیده زهرا السادات سپیده زهرا السادات ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

تاج سر مامان

سواري بر فندق!

1391/7/8 14:21
987 بازدید
اشتراک گذاری

عزيزدلم سلام ماه پسرم همه بود و نبودم.مني كه دوست ندارم خاري به پات بره. چهارشنبه اي تا منو ديدي گفتي: مامان زود زنگ بزن كه  با بابا بريم اسب سواري منم توي سرويس به بابا زنگ زدم كه قبل از اينكه بريم خونه محمد سپهر اسب سواري كنه.بابا هم قبول كردبعد از تحمل كردن ترافيك به بابا رسيديم و با هم به سمت باشگاه سواركاري رفتيم.

گلي اول اسبهارااز اصطبل ديدي به چند تايي هم دست زدي كه من گفتم مامان دست نزن در جوابم گفتي: مي خوام نازشون كنم.گفتم : قبول ولي به صورتت نزن.

همين طوري كه سوار اسب بودي مربي ازت خواست اسب را تحويل بدي .ماهم اسب را داديم تا اينكه از بابا خواستم برات اسبي ديگه زين كنند كه خوشبختانه مديريت اونجا از همكلاسي هاي قديمي بابا بود و بعد از دقايقي اسب فندق را برات زين كردند.

دورت بگردم كه متوجه شدم  از چشمهات آب مي ياد و در يه آن دستهايت را بر چشمهايت ماليدي .خواستم كه پياده شوي تا دست و صورتت را بشورم.بازهم از من اصرار و از تو انكار.صداي  اذان مغرب محوطه را پر كرده بو د كه بابا خواست ديگه اسب سواري نكني ولي تو مي گفتي تازه فندق را پيدا كردي.دورت بگردم  تمام چشمهايت پف كرده بود از بابا خواستم كمكت كنه تا  زود از اسب پياده شوي.فكر كنم حساسيت در صورتت نمود كرده بود، بعد از خداحافظي زود برديمت دكتر و دكتر گفت: آلرژي به گردو خاكي بوده كه اسبها در آن دويده اند.گفت: به آب ببندمت يعني آب درماني خوردن چاي، آب گرم و آب پرتغال را توصيه كرد و شربتي نوشت و گفت: اگه بهتر نشدي حتما آمپول بزنم كه خداراشكر تا فرداي اون روز بهتر شده بودي.

تبصره: يه چند روزي بود كه گرفتار خريدن تخم مرغ شانسي دوباره شدي و منم با اكراه برات مي خريدم ولي اون روز قول دادي تا حتما برات قلكي را تهيه كنم و پول تخم مرغ شانسي را در آن بريزيم تا به زودي وسايل سواركاري را برات تهيه كنم.

اميد مامان:

مابقي عكس ها را در ادامه مطلب ببينيد:

دالي!

اسب

وبعد احوالپرسي با اسب ها:

اسب

وكمي خصوصي تر ناز كردن :

ناز

سواري:

اسب

مامان مي خوام سواركاري كنم:

سواري

عزيزم:

سواري

و

اسب معروف

فندق:

وفندق

عزيزم داشت يادم مي رفت: اين مربي معتقد بود كه آموزش براي بچه ها از سن 9 سالگي شروع

مي شه اما تو چون خيلي علاقه داري از بابا خواستم هر از چند گاهي تفريحي سوار كاري كني تا بزرگ شي.تو هم قول دادي كه شير زياد بخوري تا زود بزرگ بشي.به اميد تحقق همه اين آرزوها!

الهي آمين 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (11)

مامان علی خوشتیپ
8 مهر 91 15:07
وای منم دلم خواست اسب سواری
آفرین به محمد سپهر جون شجاعم.ایشاالله تو مسابقات اسب سواری ببینمت...البته روی سکوی قهرمانی


خاله تشويقم مي كني.
مهسا
8 مهر 91 19:40
سلام مامان زهره جون خوبید؟گل پسری خوبه؟
ای جانم محمد سپهر اسب ها رو دوست داره خیلی خوبه که به علایق محمد سپهر اهمیت می دید و براش وقت میزارید حتما گل پسری هم از این موضوع خوشحاله
انشا ا..... گل پسری به موقع بری آموزش ببینی و یه سوار کار ماهر بشی گل من
می بوسم روی ماهت رو بوسسسسسس


عزيز دلم ممنون .
الهه مامان روشا جون
8 مهر 91 22:34
عزیزمی .ایشالا این راه رو ادامه بدی و به موفقیت بزرگی برسی.البته در کنار تحصیلات عالیه.


ممنون از دعاي خيرت
زهره مامان آریان
9 مهر 91 0:34
آفرین به پسر شجاع.ماشالله واسه خودت مردی شدی و یه سوارکار حرفه ای.افرین


ممنون خاله
فریبا
9 مهر 91 2:25
چقدر خوبه که محمد سپهر جان سواری یاد بگیره، اما این بار باید کمی بیشتر مواظب باشه...


حتما بايد اينطوري باشه
مامان بیتا
9 مهر 91 8:36
سلام گلم
حالتون چطوره ؟ببخشید چند وقتی مشغول بودم فرصت نشده بود سر بزنم .ماشاالله زود به زود آپ میکنی چطوری فرصت میکنی؟(البته شاید من تنبلی میکنم)
شهریور چند سری اقوام مسافر از شهرهای مختلف داشتیم بعد هم سفرهایی به شمال مشهد و تهران که خیلی عالی و پرخاطره برای بیتا بوده ولی حوصله نوشتن ندارم شاید هم بلد نیستم برای خاطره نویسی راهنماییم میکنی؟
محمدسپهر گل رو ببوس ماشاالله مردی شده واسه خودش تاجرفرش و سوارکار و ...

عزيز دلم هميشه خوب و خوش باشي
مامان یکتا
9 مهر 91 9:20
سلام عزیزم خوبی خاله جان مامان چه طوره فدات بشم ممنون که فراموشمون نمی کنی و به ما سر می زنی قربون اون عزیز خاله برم که نترس و اسب سواره راستی دختر ما هم پا کرده توی یک کفش برو برای من اسب بگیر
راستی وبلاگ یکتا را به روز کردم وقت کردی خوشحال می شوم بیایی به ما سر بزنی


سلام عزيزم ممنون كه حالت خوبه حتما
مامان نیایش
9 مهر 91 9:50
ان شاا لله همه آرزوهات بر آورده بشه گل پسری
عکس های قشنگی بود
سوار کاری هم بهت میاد


ممنون خاله
مادر کوثر
10 مهر 91 11:24
این پست رو دیروز کامل خوندم ولی حس نظر دادن نداشتم
چه باحااااااااال و عالی که اسب شوار شدی پسر شجاع و ورزشکار


اين حست منو كشته
محيا كوچولو
10 مهر 91 22:26
به به پسر سواركار


عزيزم.
زهرا
30 آبان 91 1:49
اینجا چه جای جالبیه! همه ی مامانا جمعند. خوش به حال این نسل که یه روزی می تونن تمام خاطرات کودکیشونو مرور کنن و عشق والدینشون رو به خودشون با تمام وجود درک کنن.
موفق باشید


عزيزم كاش از خودت نشاني مي گذاشتي.