هفته دفاع هم گذشت!
سلام عزيز دل مامان خوبي؟گلم امسال نتونستي رژه نيروهاي مسلح را از نزديك ببيني ؟چون مسافرت بوديم.شايد وقتي يه كم بزرگتر شي بپرسي مامان هفته دفاع مقدس را براي چي گرامي مي دارند؟براي چي رژه برگزار مي شود ؟ مگه مي خوان چه چيزي را يادآوري كنند؟
عزيزم ، امروز برايت مي نويسم كه فردا وقتي به آن مراجعه كردي شايد كمي از سوالهايت را جواب يافته يابي.
جرم ما اين بود كه تصميم گرفته بوديم خودمان سرنوشت خودمان را بنويسيم .آنها كه دستشان از سفره چرب و چيلي مملكت ما كوتاه شده بود ديدند همه چيز دارد از دست مي رود .بايد كاري كرد.راحت ترين كار اين بود كه خودشان دور بنشيند و يك بيمار رواني را تشويق و تجيز كنند كه بيايد بخشي از خاك مارا بگيرد و مارا از كرده مان پشيمان كند.مادران ، بچه هاي خود را به جنگ فرستادند.خيلي از بچه ها بر نگشتند.زن ها شوهران جوان خود را به جبهه فرستادند.خيلي از مردها بر نگشتند.البته چرا... برگشتند ولي با پيكري خونين.برخي بدون سر ، برخي بدون دست ، و برخي بدون پا.
اما دشمن به نتيجه اي نرسيد.آرام آرام جبهه ي رويارويي با دشمن ، از سردشت و اسلام آباد و آبادان و دزفول و ساير خط ها كشيده شد به تهران و مشهد و شيراز و اصفهان و شمال جنوب و شرق و غرب.صد تا ، سيصد تا ، بلكه هزارتا خط مقدم درست شد.
جنگي كه بود پر است از درس ، از عبرت ، از نكته و از تجربه هاي تلخ و شيرين ، براي جنگي كه هست.
تبصره: عزيز مامان دوست داشتم اينجا عكس هايت را كه در رژه 29 فروردين گرامي داشت روز ارتش حضور داشتي را بذارم ، كه متاسفانه انگار از سيستم بابا پاك شده به جاش به نكته اي اشاره مي كنم.
گل مامان مي خوام از پرفروش ترين و پر تيتراژ ترين كتاب هاي اين دهه كه مخصوص دفاع مقدس نوشته شده صحبت كنم.شايد در آينده اي نزديك نام "دا" را بشنوي . دا کتابی است درباره خاطرات سیده زهرا حسینی در زمان جنگ و محاصره خرمشهر و در حدود 70 بار تجدید چاپ شده است. ...
دا، در گویش محلی به معنی مادر است و زهرا حسینی با انتخاب این عنوان خواسته رنج، اندوه، تلاش و مقاومت مادران ایرانی را یادآور شود.
اين چند وقته هم صحبت از كتاب "پايي كه جا ماند" نوشته سيد ناصر حسيني است .كتابي كه تا الان 25 بار تجديد چاپ شده.به مناسبت سالروز گرامي داشتن عمليات ثامن الائمه در شكست حصر آبادان بابا هم صاحب اين كتاب مي شه .انگار در مراسمي چون از بابا به عنوان خبرنگار عرصه دفاع مقدس تجليل مي كنند اين كتاب را به اونيز مي دهند.كتاب قطور و قشنگيه كه تا امروز فقط تونستم چند خطي اش را بخوانم . " امروز تسبیحم را با یک نصف مداد با سلوان عوض کردم.ارزش تسبیحم که با هسته ی خرما درست شده بود بیشتر از ده دینار می شد.ارزش یک نصف مداد کمتر از یک صد فلس بود.هر هزار فلس یک دینار عراقی است.چند روزی بود برای نوشتن خودکار و مداد نداشتم.دلم می خواست تسبیحم را نگه بدارم تا روزی که آزاد شوم و برای پدرم ببرم.آرزو داشتم پدرم با تسبیحی که به یاد او و با هسته های خرمای عراق درست کرده بودم ذکر بگوید... "
كتابي كه مقام معظم رهبري هم در موردش چند خطي به يادگار گذاشته است.
جالبه كه سید ناصر حسینیپور كتاب «پایی كه جا ماند» را به ولید فرحان، شكنجهگری كه از هیچ فرصتی برای آزار و اذیت او غافل نمیماند تقدیم كرده. شكنجهگری كه او را مجبور به دویدن بر روی یك پا میكند، او را مجبور به ساعتها خیره شدن به آفتاب میكند و برای بیرون كشیدن اطلاعات از ناصر با كابل به جان او میافتد
محمد سپهر مامان انشاء الله وقتي كه بزرگتر شدي بيشتر به دنبال شناخت فرهنگ ، تاريخ و باورهايمان خواهي بود و بيشتر به وطنت عشق خواهي ورزيد.وطني كه وجب به وجبش از خون پاك هزار شهيد آبياري شده است.
عزيز مامان!
بعدا نوشت:
محمد سپهر بعد از اينكه پست جديد را گذاشتم متوجه شدم كه نويسنده كتاب مزبور وبلاگي هم دارند بنابراين برايشان نظر گذاشتم.
سيد ناصر حسيني پور نويسنده كتاب "پايي كه جا ماند" در قسمت نظرات پست " عجب اعتماد به نفسي" در ساعت 13:31 دقيقه امروز سه شنبه 11 مهر اينطور برايمان به يادگار گذاشت :
با سلام و عرض ادب به مامان محمد سپهر. اگر اشتباه نکرده باشم. خداوند به شما جزای خیر برهد و محمد عزیز و دوست داشتنی را برایتان نگه بدارد و عاقبت به خیرش کند. توفیقی بود تا در دنیای مجازی . محبت شما را جواب دهم و تشکری کرده باشم. من برایتان دعا میکنم نمی دانم چقدر نزد استاد کریم آبرویی باشد.
واين هم لينك وبلاگ پايي كه جاماند: