كوچه هاي شهر ما بوي شهادت مي دهد!
سلام عزيز دلم .ديروز روزه بودم بابا هم خبر داد كه جلسه دارن دير مي ياد بهترين بهونه بود كه با هم بريم خونه ماماني!
نمي دونم انگار قسمت بود وقتي رسيديم جلوي شهرك ديدم چقدر شلوغه گفتم نكنه تصادف شده خوب كه نگاه كردم ديدم تابوت شهيدي بر روي ماشينه! با خاله به سمت ماشين نه به سمت تابوت شهيد رفتيم شنيده بودم كه قراره به مناسبت شهادت حضرت جواد (ع) پيكرهاي 29 شهيد گمنام دفاع مقدس در استان هاي تهران، ايلام، اصفهان، گلستان، كردستان، زنجان، سيستان و بلوچستان، خوزستان و چهارمحال و بختياري تشييع و خاكسپاري بشه.اما اونقدر مشغول بودم كه متوجه نبودم امروز شب شهادت امام جواده.
خود شهيد طلبيده بود.
وقتي تابوت شهيد را ديدي اولش ترسيدي كه بري جلو گفتي: مامان اين يعني شهيده گفتم آره مامان.گفتي: اسمش چيه؟گفتم: نمي دونم گفتي : خب بپرس؟ گفتم: مامان من اين شهيد گمنامه.يعني اينكه وقتي در جبهه به شهادت رسيده چيزي ازش يادگاري نمونده كه بفهمن اسمش چيه؟
عزيزم نمي دونن اسمش چيه؟چند سالشه؟ بچه كجاست؟پدرو مادرش كي هستن يعني زنده ان؟!
گفتم محمد مامان دوست داري دنبالش حركت كنيم.من بشم خواهرش تو هم بشي داداشش.گفتي: داداش ؟ مگه ابوالفضله !
عزيزم چند وقتي كه دلت داداش مي خواد اونم ابوالفضل.
روي ماهت را بوسيدم و گفتم: نه ابوالفضل خودمون نيست . اما شايد اسمش ابوالفضل باشه . گفتي: بعدش
مي ريم پارك گفتم باشه.
خود شهيد دعوت مي كنه كي دنبالش حركت كنه.جمعيت پر شده بود از بچه هاي قدو نيم و قد و خواهران چادري.خيلي ها گذري دعوت شده بودند.با صداي الله اكبر تابوت روي دست جوانها و مردانمان به حركت در آمد.خانمي گل گلايل مي داد .وما هم حركت كرديم.با خودم گفتم: خيلي سخته كه مادر باشي و از جيگر گوشه خود هيچ اطلاعي نداشته باشي نداني كه اين پيكر پيكر پسرته يا.............
بوي اسفند فضا را پر كرده بود وقتي به خانم ها اجازه دادند كه مي توانند بر سر پيكر مرثيه سرايي كنند ، ديدمت كه خودت را روي تابوت انداخته بودي تا دست روي پرچمش بكشي.با سختي از روي تابوت بلندت كردم در حالي كه گل سرخي در دست داشتي گفتي: به به چه بوي خوبي مي ده.بوي شهيد مي ده ولي مامان چه جوري يه آدم را لاي پرچم پيچوندند؟!چه جوري توي پرچم جا شده؟
گفتم مامان بعد از 24سال از تمام شدن جنگ ، اين شهيد را آوردند.معلوم نيست كدام قسمت بدنش اومده.مامان ديگه چيزي از اون نمونده براي همين توي اين تيكه پارچه مقدس جا شده.پارچه اي كه به خاطرش جون دادند و امروز بازم كوچه هاي شهرمون بوي خوب شهادت مي ده!.
محمد سپهر و شهيد گمنام:
مابقي عكس ها را در ادامه مطلب ببينيد:
مادر ساعت : 10:33صبح
در بدو ورود به شهرك:
(اينجا از ديدن تابوت شهيد ترسيده بودي و جلو نمي رفتي)
تشييع بر دستان مردانمان:
اذان شب و آرام گرفتن شهيد در مسجد :
قراره اين شهيد گمنام امروز در پادگان ولي عصر به خاك سپرده شه !
عزيزم حسابي وبت بوي شهيد و شهادت گرفته