سید محمد سپهرسید محمد سپهر، تا این لحظه: 16 سال و 18 روز سن داره
سپیده زهرا السادات سپیده زهرا السادات ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

تاج سر مامان

چقدر دلم مي خواست مرد باشم!

1392/2/8 8:29
1,173 بازدید
اشتراک گذاری

وقتي يه جوجه آخوند كسي كه درست همسن و سالم بود تونست سر 60 نفر را شيره بماله ! پول گزافي  بگيره و يه ذره خدمات نده... چقدر دلم مي خواست مرد باشم و بهش بگم تو آخوند نيستي تودزدي در لباس روحانيت!

وقتي كه قرار بود ،  لحظه تحويل سال در حرم امام حسين (ع) باشيم ولي خلف وعده كرد، ماراچرخوند و چرخوند ...تا نصفه راه كربلا برد....بعد دوباره مارا به سمت نجف راهي كرد به اين بهانه كه مي خواد بهترين هتل را برامون توي كربلا بگيره...دلم مي خواست مرد باشم چشم به چشمش گره بزنم و بگم  خيلي پستي!

حرم معشوق!

حرمك امام حسين

وقتي توي مسير نه خودش از امامان صحبت كرد...نه مداحي داشت كه مارا به فيض برسونه ...وقتي براي پيرمرد پير زن هاي كاروان ، گاري جور نمي كرد و مي گفت وظيفه ام نيست و ما مثل آوارگان فلسطيني ساك  به دست از اين خيابون به اون خيابون مي رفتيم تا آقا برامون جايگاه مناسبي را براي استراحت پيدا كنه  ...وقتي قول داد مارا سامراء  ببره بعد گفت:بايد نفري 30 تومان بدين تا اين كار را بكنم ..وقتي همه چيز را نصفه و نيمه كرد حتي دلش به حال زيارتمون نسوخت اعمال مسجد سهله و كوفه را در يه نصفه روز انجام داد..نذاشت شب جمعه در  حرم حضرت علي باشيم و دعاي كميل گوش كنيم و سراسيمه توي اون همه ترافيك مارا راهي كربلا كرد....وقتي در بدترين جامارا اسكان داد ....وقتي بدترين غذا و تغذيه را برامون مهيا مي كرد. چقدر دلم مي خواست مرد باشم....و بزنم توي گوشش و بگم حداقل اين لباسو از تنت در بيار تا اعتقاداتمون خراب نشه ..

وقتي احساس كردم چقدر از احساسات پاك مردممون سوء استفاده كرده از كساني كه عاشق زيارتن و دوست دارن موقع سال تحويل در حرم امامانشون باشن حداقل نفري يك و دويست تيغ زده  ،   تا جايي كه تونسته دوتا كاروان را همزمان با هم هدايت كنه ، يكي زميني يكي هوايي ، با  كمترين خدمات رفاهي ...چقدر دلم مي خواست مرد باشم و....

هنوز يادم نرفته كه دم مرز اصلا دلش با كاروان نبود..خودش رفت اون ور مرز و ما ساعت ها اين ور بوديم تا كارا درست بشه..اونقدر بي خيال كاروان بود كه  نفهميد بين نيروي ارتشي عراقي با آدم هاي كاروان درگيري پيش اومد .....

هنوز يادم نرفته كه وقتي بغض دلم،  اشك چشمم شد و دوان دوان با وجودي كه بغلت كرده بودم به سمت حرم حضرت ابوالفضل(ع)  دويدم و يه دل سير گريه كردم و رو به همسري گفتم :  گناه ما چي بود كه گير اين آدم افتاديم ؟نكنه به خاطر اينكه سال تحويل در حرم امام رضا نبوديم اين طوري روزگار برامون رقم خورد،  نگاتو به زمين دوختي و گفتي:همش تقصير من بود...مامان منو ببخش ..من گفتم بيام كربلا...بغلت كردم وزار زار گريه كردم و گفتم :گل پسر تاج سر اين چه حرفيه مي زني توعاقبتمون را بخير كردي....شايد خيري بوده....

هنوز كه هنوزه....مي گي : مامان دوباره با كاروان نريم سفر...وقتي عازم مشهد بوديم، با ترس گفتي: مامان  با كاروان مي ريم..وقتي مطمئن شدي خودمون مي ريم نفس راحتي كشيدي و گفتي : من ديگه دوست ندارم اون آخونده را ببينم.

نمي دونم آقاي.....درسته اسمتو به زبون بيارم.....خيلي دلم مي خواست گزارشي بنويسم و بدم روزنامه جام جم اونو چاپ كنه يا به بچه هاي 20:30 يا پيك بامدادي بگم ازت گزارش بگيرن....اما دلم نيومد.....گفتم شايد ادب شده باشي...تو كه دلت خواست با اين كار پرايدت را تبديل پژو كني متراژش خونه ات را بيشتر كني..مي دونستي اين لباس چقدر حرمت داره وروزي آدم ها را فقط  خدا مي ده.

باوركن  فيلم "مارمولك"را براي امثال تو ساختن. ...چقدر دلم مي خواست مرد باشم وهمه اين حرفها را برادرانه بهت بگم و بگم در اشتباهي حاجي....آخرت را با دنيا معامله نكن...از ما كه گذشت..اما اين پول ها  خوردن نداره....

تبصره:خداراصدهزار مرتبه كه زن آفريده شديم .....بعله چندروزه ديگه روزه زنه ...منتظر غافلگير شدن از ناحيه همسر يا بچه اتان باشيد!

البته شنيدم دم گوشي به بابايي گفتي :روز مادر براي مامان يه انگشتر بخريم ،قربون اون دل كوچكت برم كه به فكرمي!

 مادر ساعت 8:29

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مادر کوثر
8 اردیبهشت 92 8:46




عجب مدیرکاروانی

خدا نصیب گرگ بیایون نکنه

بازم زیاراتتون قبول

خب دیگه اینم یه مدل نوشتنه که چالش ها رو نشون بدید

با این قسمتش خیلیی موافقم:
وقتي احساس كردم چقدر از احساسات پاك مردممون سوء استفاده كرده از كساني كه عاشق زيارتن و دوست دارن موقع سال تحويل در حرم امامانشون باشن حداقل نفري يك و دويست تيغ زده ، تا جايي كه تونسته دوتا كاروان را همزمان با هم هدايت كنه ، يكي زميني يكي هوايي ، با كمترين خدمات رفاهي ...چقدر دلم مي خواست مرد باشم و....

خوب شد مرد نشدی مامانی



عزيزم.......بابا دندان روي جيگر بذار از خوبي ها هم مي گم ..
مامان تسنيم سادات
8 اردیبهشت 92 9:46

اى بابا چه ماجرايى داشتيناااا ....
خوب به سازمان حج اگه بگيد و شكايت كنيد ديگه نمى فرستنشون با كارواناى ديگه ....
به نظرم حتما اين كار رو بكنيد
پيشاپيش روزتون مبارك و انگشترتون هم مبارك
رمز رو خصوصى گذاشتم


نمي دونم از خير شكايت گذشتيم اينها هم مونده براي يادگاري ...ممنون روز شما هم مبارك....فعلا از انگشتري خبري نيست! حتما
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
8 اردیبهشت 92 9:51


شما یه خودت یه پا مردی ...


عزيزم....
عمو محیط بان
8 اردیبهشت 92 9:57
سلام
جوجه آخوند بوده؟
به نظرم باید تو اینجور سفرا دقیق برنامه ریزی کرد.حتی از کاروانها
برنامهاشونو خواست.
خوب میتونید شکایت کنید به دردسرش .....
موفق باشید


ممنون از راهنمائيتون
محمد
8 اردیبهشت 92 10:22
خدااز سر تقصیراتش بگذره . متاسفانه این جور آدم ها کم نیستن.
روز مادر پیشاپیش مبارک .


ممنون از تبريك گرمتون
مادر کوثر
8 اردیبهشت 92 12:41
با یه عالمه عکس از این روزهای کوثر جون در خدمتیم


حتما عزيزم
سید
8 اردیبهشت 92 13:57
سلام
خیلی ناراحت شدم وقتی سفر نامه شما رو خوندم.
مگه با کاروانهای حج و زیارت مشرف نشده بودید؟
حتما این بنده خدا از اشخاصی بوده که به صورت متفرقه کاروان میبره.
کاش قدر جایگاه مان را میدانستیم و با اعمالمان بقیه افرادی را که صاقانه خدمت میکنند بدنام نمیکردیم.


نه اين كاروان زير نظر سازمان گردشگري بود...آقا طلبيده بود....پاسپورت همسري دوروزه و براي سيد كوچولو دوساعته آماده مي شه منم فقط به خاطر اينكه دل محمد سپهر نشكنه بدون هيچ تحقيقي راهي شديم.

سید
8 اردیبهشت 92 14:00
سلام
در خط دهم فکر میکنم به جای " مسجد سهله و کوفه " اشتباها " مسجد سهله و کربلا " نوشته اید.
کربلایی سید محمد سپهر را سلام برسونید


سلام ممنون از اينكه غلط املايي منو گرفتيبن ...حتما سلام پسر عموشون را مي رسونم
مامان پریسا
8 اردیبهشت 92 20:21
ایشالله قسمت همه بشه عزیزم.


انشاءءءءءءءءءءءءءءئئئالله
مفقود الاثر
9 اردیبهشت 92 0:32
سلام

ممنون از حضور

انشاءالله دفعه بعد يا يه آدم مشتي و با

مرام بريد

يا حق

ممنون از دعاي خيرت من باززززززززززززززززم كربلا مي خوام
مامان سونیا
9 اردیبهشت 92 8:07
مامانی زیاد غصه نخور و اعصاب خودت رو داغون نکنک این نیز بگذرد


سلام عزيز دلم .....نه فقط اين دفعه همت كردم سفرنامه نوشتم ....
مامان امیر مهدی
9 اردیبهشت 92 16:04
عزیزم خودتو ناراحت نکن این پولها رو نمیخورن .ایشالا سال دیگه با کاروان بهتری برین
ما هم که رفتیم سامرا نبردمون گفت خطرناکه


ممنون از دعاي خيرت
ستاره زندگی
10 اردیبهشت 92 11:41
باخوندن این پست احساس بدی دارم


چقدر بد .........
بخاطر وجود این آدمها در این مملکته که این جور تفکر جوونهامون عوض کرده



عزيز خودتو ناراحت نكن
ستاره زندگی
10 اردیبهشت 92 11:44
زیارتتون قبول انشالله هر ساله باشه
روز زن ومادر و تولد حضرت زهرا بر شما هم مبارک باشه


ممنون عزيز دلم.