سید محمد سپهرسید محمد سپهر، تا این لحظه: 16 سال و 19 روز سن داره
سپیده زهرا السادات سپیده زهرا السادات ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

تاج سر مامان

پيشواز ازرمضان به سبك محمد سپهر !

1392/4/18 9:16
603 بازدید
اشتراک گذاری

عزيز دلم هم من خوابم مي ياد، هم تو،  هم بابا، خسته خسته ايم......بابا هميشه مي گه به حرف بچه نرقص ولي كو گوش شنوا!.....خيلي دوست داشتم قبل از ماه رمضان يه مسافرت چند روزه مي رفتيم ولي اونقدر بابا مشغول كاراي بازرسها بود  كه نشد و نشد......

ديروز گفتي مامان ما داريم مي ريم ميهموني خدا ..گفتم بعله ماه رمضان مي خواد شروع بشه..گفتي : مامان يعني جشن  مي گيريم...گفتم منظورت از جشن چيه؟گفتي يعني شادي مي كنيم و مي خنديم و بازي

 مي كنيم...مي خواستم جواب بدم كه نذاشتي دهانم را باز كنم و گفتي :پس بريم پارك ارم تا حسابي بازي كنيم و ميهموني بهمون خوش بگذره!

البته گل پسري خيلي دوست داشتم همچين كاري را زودتر برات انجام بدم..ولي مگه كاراي بابا حساب و كتاب داره!

پيشنهاد را به بابا گفتيم و با آب و تاب ادامه دادم..شايد اين طوري يك ماه روزه داري به گل پسري سخت نگذره و كمنر بهانه بگيره تا ما هم يه كم استراحت كنيم.

مشغول درست كردن الويه شدم..اما نمي دونم چي شد كه اونقدر كارابه كندي پيش مي رفت.......تو كه مشغول پويا نمايي شدي و بابا مشغول تلفن جواب دادن..حسني موند و حوضش....فكر كنم هشت شب بود كه از خونه زديم بيرون البته بايد تا خونه خدابيامرز(آقا جون ) پسر عموي بابات هم مي رفتيم و احوالي ازشون مي پرسيديم......

ترافيك بود..بماند كه باباي خسته و كوفته دوبار يه اتوبان را اشتباهي رفت...تو كه خسته شده بودي گفتي :  يه كم بخوابم تا برسيم ولي واي به حالتون اگه برگرديم......

كم كم غرغرهاي بابا به آسمون رفت...گفتم بي خيال بچه برگرديم..فوقش مي گم بابا نتونست راه راپيدا كنه....

بعد از چند ساعت رسيديم ...بيدارت كردم..با صداي شوق و فرياد مردم از ماشين اومدي بيرون..دوروبرت را نگاه كردي و رفتيم قلعه سحر آميز ...يه چند ساعتي خوش بوديم......

پارك ارم

يادش بخير آخرين باري كه من اومده بودم پارك ارم خدابيامرز دايي ام زنده بود..اون موقع يه دختر نه ده ساله بودم..چقدر با دخترخاله ها بازي كرديم...ودايي پول بليط ها را مي داد!

بعد از اينكه حسابي سير بازي شدي، پيشنهاد دادم ما هم سوار كشتي صبا  بشيم. من و محمد سپهر رفتيم نوك كشتي نشستيم تا بابا بياد.....فكر مي كردم هنوز همان جون و قدرت را دارم....چشمتان روز بد نبينه....احساس

مي كردم همين الانه كه بيفتم.. داد مي زدم بچه مو بگيرين .... وقتي كشتي بر مي گشت و مي ديدم محمد سپهر  نيفتاده تا مي خواست خيالم  راحت بشه ... انگار همون ترسه سراغم مي اومد..ناخود آگاه داد مي زدم يا ابوالفضل .....ديدم هيچكي به دادم نمي رسه..فرياد زدم مامان مامان كمكم كن....انگار كجكي شده بودم....همين طوري داد مي زدم كه بابا يي گفت: چه خبرته آبرومو بردي....تازه متوجه حضور شوهري شده بودم..نه بابا كسي هم دلش به حالم مي سوزه...قسمش دادم كه بگه نگه داره...با كلي داد و فرياد كشتي را نگه داشتند تا من و شما پياده بشيم..به بابا كه خوش گذشته بود حق به جانب گفت: من بازي را ادامه مي دم...با اين حرف كلي دختر پسرا بودن كه براش سوت مي زدند و هورا مي كشيدند..توي دلم گفتم خيلي پررويي .....برو بهت خوش بگذره..يه نگاه به تو گلم كردي...چشمات از ترس پر از اشك شده بود..بغلت كردم...بدنت

 مي لرزيد..گفتي: مامان قلبم اومده بود توي گلوم..نتونستم جيغ بكشم...توي دلم گفتم: زن هم زن خونه..نه زن كارمند كه از ساعت 5 صبح بيدار بشه تا الان به فكر  اين و اون باشه.....

بعد از بازي....روي چمن ها نشستيم و يه كم الويه خورديم.....وقتي رسيديم خونه ساعت 3 سحر بود...تشنگي كلافه م كرده بود.....جاتون خالي چند قاچ خربزه خورديم به نيت اينكه امروز را روزه بگيريم....گل پسرم ممنونم از پيشنهاد قشنگت ...مامانو ببخش كه كم اورد!

پارك ارم

تبصره: پيشاپيش حلول ماه مبارك رمضان مبارك...عباداتتون قبول درگاه حق...هر جا كه دلتون شكست ماراهم به ياد بياورين.....

مادر 9:35 صبح

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (28)

مامان آرینا مو فرفری
18 تیر 92 10:57
سلام دوست عزیز مرسی بابت تبریک تولد آرینا جونم.


ممنون وظيفه بود...انشاء الله عروسيش
ستاره زمینی
18 تیر 92 11:08
سلام عزیزم خدا را شکر که گل پسری را بردید پارک نباید دل کوچکشون را بشکنیم.دد ست بابایی هم درد نکنه انشالله سایشون بالاسرت باشه همیشه.
پس حسابی ترسیدیدووووووووووو
عزیزم گل پسری قلبش ریخته تو گلوش/////////


ممنون از دعاي خيرتون...خوش باشي با ني ني ريحانه جون
ستاره زمینی
18 تیر 92 11:11
عزیزم پس حرف حرف محمد سپهر جانه.فرزند سالاری دیگه خدا حفظشون کنه.
پس حسابی ترسیدید............
اخی گل پسری قلبش ریخته تو گلوش عزیزم


كجا حرف فرزند سالاري نيست نشاني بدين ما هم بيايم...واقعا ترسيدم....محمد هم واقعا مي گفت:قلبم ريخت توي گلوم
محمد
18 تیر 92 13:45
التماس دعای فراوان



محتاجيم به دعا
مامان آوا
18 تیر 92 18:03
محمد سپهر واقعا مامانی خوبی داری آفرین به این مامان خوب دستشش درد نکنه.


بچه ها تا خواسته اشان بر آورده نمي شه مي گن:مامان ديگه دوستت ندارم.
ستاره زندگی
18 تیر 92 18:04
آفرین به این پسر خوش استقبال
از حال و احوالتون درسوار کشتی صبا شدن (ببخشیدا)کلی خندیدیمخیلی خوب شرح داده بودید

تا ساعت 3 برگشتید خونه!!امروز هم اومدیدسرکار!!!پس چند ساعت خوابیدید


واي.....خسته خسته ام....اگه ماجراي ديروز را تعريف كنم چي مي گين.....
عموی محیط بان
18 تیر 92 20:26
سلام جالب بود
واه سید عزیز این صحنه های خاطره میشه.
رمضانتان بایاد مهدی زهرا نورانی
موفق باشید



سلام ...قشنگ گفتين با ياد زهرا.....خدا كنه به ما هم نظري داشته باشن
مامانی درسا
19 تیر 92 2:28
الهی عزیز دلم شما چقد بانمکی ..... عزیزم این دیکتاتورهای کوچولو سکان زندگی ما ها رو محکم دو دستاشون گرفتن ..... ببوسش گل پسرو ....... رمضان بر شما مبارک ...


سلام عزيزم از چه واژه قشنگي استفاده كردي"ديكتاتورهاي كوچولو" موفق باشين
مادر کوثر
19 تیر 92 8:44
ماه رمضان؛ ماه مفروش کردن قدوم شب قدر

با اشک های شوق برای درک «زیباترین لحظه ی حیات انسانی»

مبارک باد ...

می گویند هر وقت آب می نوشی بگو : یا حسین «ع»؛

این روزها که آب می بینی و نمی نوشی آرام بگو : یا اباالفضل «ع» ...


سلام به نكته قشنگي اشاره كردين..ذكر امام حسين (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) اجرتان با امام حسين
مامان امیر محمد
19 تیر 92 9:40
سلام ماه رمضان برشما هم مبارک باشد شما هم برای ما دعا کنید.گل پسر را هم ببوسد. این مطلب هم درست است الان همه جا فرزند سالاری است. راستی همیشه فکر میکردم هر وقت ما میایم تهران از این بزرگراهها کلافه میشیم و چند بار دور خودمون می چرخیم نمی دونستم آنهایی که در تهران هم زندگی می کنند به همین مشکلات مبتلا هستند.خداحافظ همیشه دلتون شاد باشد و با ارزوی اینکه تمام فرزندان این خاک درسلامتی شادابی و موفق باشند.


ممنون عزيز دلم از دعاي خيرت اميدوارم هميشه شاد و تندرست باشين
ستاره زندگی
19 تیر 92 12:14
انشالله همیشه سالم باشید و دشمن تون خسته مامانی فعال و کوشا


ممنون از دعاي خيرت
ستاره زندگی
19 تیر 92 12:16
شد باز در رحمت خالق به روي خلق

چون ماه مبارک ز افق گشت هويدا

مژده که شد ماه مبارک پديد

التماس دعا


ممنون عزيز دلم خيلي التماس دعا
سید
19 تیر 92 12:49
سلام
قال رسول الله صل الله علیه و آله و سلم:
شَهرُ رَمَضانَ شَهرُ اللّه عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ شَهرٌ يُضاعِفُ اللّه‏ُ فيهِ الحَسَناتِ وَ يَمحو فيهِ السَّيِّئاتِ وَ هُوَ شَهرُ البَرَكَةِ؛
ماه رمضان، ماه خداست و آن ماهى است كه خداوند در آن حسنات را مي ‏افزايد و گناهان را پاك مي ‏كند و آن ماه بركت است.




سلام سيد بزرگوار نماز و طاعاتتون قبول درگاه حق
قطره
20 تیر 92 0:10
عزیزم مهمانی خدا گوارای وجود نازنینت...



ممنون عزيز دلم
مامان ماهان
20 تیر 92 10:46
وای شمام که به استقبال رمضان رفتین،،آفرین به پیشنهاد محمد سپهر جونم،،حق داشتین با اون تهدید تاج سر بر نگردین...


عزززززززززززززززززززززززيزم
مامان ماهان
20 تیر 92 10:48
منم از کشتی صبا خیلی میترسم ،،ولی خیلی ام خوشم مییاد هر وقتم سوار میشم همش چشامو میبندم و جیغ بنفش میکشم که میخوام پیاده شم..چقدم ماهان و منوچهر مسخرم میکنن و ماهان همش بهم میگه لوس ننر ،،ترسو


عزيزم..ولي فكر نكنم كسي از من ترسو تر پيدا بشه
مامان ماهان
20 تیر 92 10:50
حلول رمضان به شما هم مبارک و پر بار باد،،راستی خانومی چه خبر محمد سپهر جون برنده شدن؟؟؟من که نتونستم ماهانو شرکت بدم ،،وقت نشد


عزيز دلم محمد سپهر در رتبه 95 است...انشاء الله مسابقات ديگه..
ღبارانღ
20 تیر 92 11:26
سلام...
خیلی خندیدم... ان شالله همیشه به خوبی و خوشی مشغول باشید....کار خوبی کردید...


ممنون عزيز دلم
ღبارانღ
20 تیر 92 11:27
ماه رمضانت هم مبارک...ان شالله ماه خوبی باشه براتون.و خداوند توان انجام وظایف را به همه مان بدهد...برای ماهم دعا کنید...




ممنون عزيز دلم انشاء الله ماه رمضان بر شما دوست خوبم مبارك باشدوبتوني در كارها موفق باشي..


مامان آرمان
20 تیر 92 12:14
سلام
نماز و روزه هاتون قبول
خوبه که رفتیید پارک ارم.راست میگی من هم تا پارسال سالها میشد که نرفته بودم.به نظر من بخش قدیمی اش هنوز همونه تغییری تو این همه سال نکرده ولی قلعه سحر آمیزش خوبه و نسبتا جدید.
چراااااااااااااااااا بچه و خودت را دچار مشکل کردی.شما که دلش را نداری چرااااااااااااا سوار شدی.اخی دلم بحال اون بچه سوخت جقدر اذیت شده.شوخی کردم.
خوشحالم که شب شادی داشتید.مطمین باشید خاطراتی که با بقیه بخاطر شرایط خاص یا چنین اتفاقاتی کاملا ماندگار میشن.برای ما هم موقع افطار دعا کنید.


ممنون عزيز دلم..فكر نم يكردم اينقدر اعتماد به نفسم را از دست داده باشم..از اون روز به بعد سيد ما سوار هر تابي كه مي شه داد مي زنه..يا ابوالفضل مراقب بچه ام باشين...
زهرا(✿◠‿◠)
20 تیر 92 12:58
سلام عزیزم...

طاعاتت قبول






ممنون عزيز دلم طاعات شما هم قبول باشه

زهرا(✿◠‿◠)
20 تیر 92 12:59
ساتم عزیزم...
طاعاتتون قبول...
محمد سپهر هم شرکت کرده توو مسابقه...
چشـــم....ان شاللا....


ممنون عزيز دلم طاعات شما هم قبول باشه
ارين و مامانش
20 تیر 92 22:51
سلام. ما به هيت موتلفين راي ميدهيمو موفق باشيد


ممنون عزيز دلم ...باشه كه بتونم محبتتون را جبران كنم
محيا كوچولو
21 تیر 92 14:04
سلام خاله نماز روزه ها قبول
خوشبحال محمد سپهر كه اين ماماني مهربون و حرف گوش كن رو داره


سلام عزيزم نماز و روزه هاي شما هم قبول باشه..چاره اي جز حرف گوش كردن داريم ؟!
مامان سونیا
24 تیر 92 13:36
سلام خانمی خوبین نماز روزتون قبول باشه کار خوبی کردید دل گل پسر رو شاد کردید پس شما هم مثل من میترسید وقتی برید نوک کشتی بشینید ولی در کل به گل پس خوش گذشته و این بر همه چیز ارجعیت داره


عزيز دلم....فكر كن بچه ها چه چيزي كه از ما نخوان..ديگه نمي گن دل نداريم....
یاس
25 تیر 92 0:55
سلام دوست گلم. کلی خندیدم. خدا نکشه تو رو. پیر شدیا. خخخخخخخخخ. عزیز دلم. نماز روزه تون قبول گل خانوم. میبوسمتون
سپیده از وبلاگ "کودک من"
25 تیر 92 1:39
سلام خانمی. عکسش رو می زاشتی تا ثبتش کنم


حتما عزيزم مي ذارم...
زهرا(✿◠‿◠)
25 تیر 92 18:27
حاضـــــــــــــــــــــــــــــر...

من از تو ترسو ترم........به جون خودم......

دقیقا یاد قدیمای خودم افتادم.........



یادش بخیر.....

از خوندن اون قسمت کلللللی خندیدمگشنگی یادم رفت!!!!




عزيزم هميشه خوب و خوش باشي