سید محمد سپهرسید محمد سپهر، تا این لحظه: 16 سال و 23 روز سن داره
سپیده زهرا السادات سپیده زهرا السادات ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

تاج سر مامان

محمد سپهر در باغ موزه دفاع مقدس

1392/6/24 9:30
516 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزيز دل مامان ، صبح حسابي سردت بود ، خودتو زير چادرم قائم كرده بودي و مي گفتي: مامان اين پتورا بنداز روي پاهام...الهي قربون اون پاهاي كوچول موچولوت برم.......

تانك

 فكر كنم كنكره ملي تجليل از خبرنگاران حوزه ايثار و مقاومت بود كه بابا گفت :شب مي ريم باغ موزه دفاع مقدس.....البته جلوتر  بايط هايي را براي شب هاي شيدايي از محل كارم گرفته بودم ولي فرصت نمي شد......واين بهترين بهونه بود كه دوباره ببرمت باغ موزه......با ماماني و خاله همراه شديم .........در مراسم كنگره تئاتريك نفره  قشنگي در خصوص جنگ  اجرا شد كه اين جمله ورد زبونت شد:"منم گودي بچه آبادان!"

گودي يا همون گودرز بچه آبادان بود كه دنبال رفقاي شهيدش مي گرده كساني كه با هم بودن ولي به خاطر كمبود تير و فشنگ اون مجبور مي شه برگرده عقب تا اسلحه و مهمات بياره ولي فرمانده ديگه اجازه نمي ده برگرده خط مقدم..گودرز قصه ما دنبال ردپايي از دوستان شهيدش مي گرده....بعد  از افطار و اقامه نماز،  نمايش نور و صدا و تصوير  آزادسازي خرمشهر در ديوارهاي مسجد خرمشهر باغ موزه پخش شد كه حسابي برات جالب و ديدني بود.بماند كه من از تصوير شهداء ترسيدم....چه جوري بگن توي تصوير رزمنده ها به جبهه مي رفتند ووقتي توي خونشان غوطه ور مي شدند تبديل به فرشته هايي مي شدند كه به سمت آسمان اوج مي گرفتند.لباسي سفيد بر تن داشتند و دوبال كه من از اين تصوير ترسيدم....دوست ندارم فرشته را اين طوري ببينم......احساس مي كنم فرشته ها يا شهداء يا مرده ها بايستي شمايل خوبي داشته باشندومن ناخودآگاه از اين ترس حرف زدم و تو هم گفتي: مامان منم از اين فرشته ها مي ترسم.

 توي باغ موزه تانك و هلي كوپتر ديدي .....

ورفتيم شب هاي شيدايي تا اجراي سيد جواد هاشمي را ببينيم ...ولي آنقدر خسته بوديم كه ترجيع داديم هر چه زودتر به خونه برگرديم......بماند كه تو بعد از كلي بازي و دين آب نماي قشنگ باغ موزه توي بغلم خوابيده بودي..البته قبل از خواب سفارش كرده بودي كه چون خاله گفته توي غرفه هايي اسباب بازي مثل خمپاره و نارنجك مي فروشند حتما برات بخرم......به بابايي دادمت و رفتم و برات نارنجك خريدم و چشمم يه تانك قشنگ آهني ديد اونو هم خريدم تا فرشته مهربون وقتي توي برنامه "سلام كوچولو"شعر خوندي بهت بده.....

آب نما

 مادر ساعت :09:19

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان نیایش
24 شهریور 92 9:53
وای چه جاهایی میری گل پسری دست مامانی هم درد نکنه ازت عک سهای خوشگل میگیره خوب و خوش باشید همیشه


ممنون از نوع نگاه قشنگت خوش باشي
نایسل
24 شهریور 92 10:37
سلام عزیز دلم خوبی!!!
مرسی گلم لطف داری خیلی برام دعا کن مرسی گلم پسر خوشگلتو ببوس


خب خدارا صد هزار مرتبه شكر كه نايسل عزيزمون داره مامان مي شه
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
24 شهریور 92 11:00
آفرینننننن...

چه جاهای خوبی رفتین...

آخیی.... هلی کوپتر خوب رو کشف کرده بین این همه چیز.

عکس آخری خیلی بامزه ست.


ممنون از نوع نگاهت
آیسان مامان ماهان
25 شهریور 92 10:07
وااااااااااااااااااای چه فرشته های مهربونی که هوای محمد سپهرمونو ندارن


عزيزم
آیسان مامان ماهان
25 شهریور 92 10:08
چه سفارشایی خالهدست مامان مهربون برا خرید خمپاره و نارنجک و تانک درد نکنه،،خاله نری با اینا حساب آمریکا رو برسی


عزيزم