محمد سپهر فوتبالي !
محمد سپهر و تب فوتبال يا بهتره بگم محمد سپهر و تب لباس فوتبال
سلام بر پسر فوتباليست خودم.........كه چند روزيه ...صبح و شب لباس فوتبال تنش مي كنه و با توپش بازي
مي كنه.حتي روز اول با همين لباس و كفش كتاني اي كه خريده بودي خوابيدي .
ماجرا از اون جا شروع شد كه حق به جانب وقتي اومدم دنبالت گفتي: مامان چرا علي رضا لباس فوتبال بپوشه اما من نپوشم....گفتم باشه به بابايي مي گم برات بخره..گفتي :نخير همين امروز مي خوام....توي سرويس كه بودم به دايي گفتم.دايي گفت: فردا از بازار برات مي خره...اما تو اصرار كردي همين امروز مي خواي...
بعله فكر كنم شنبه 16 شهريور بود كه وقتي رسيديم شهرك.....به بابا اصرار كردي كه همين الان برات لباس بخره..بابا هم گفت به شرطي كه اول برين سلماني !
بعد از سلماني شما و بابايي رفتين دنبال لباس ومن رفتم خونه به فكر شام!
فكر كنم ساعت 9 شب بود كه خسته و كوفته البته خيلي گرسنه اومدين خونه و با خنده و شيطنت هميشگي ات گفتي: مامان نتونستم لباس بخرم....گفتم خب زود مي اومدين گفتي: چرا كه نخريدم خوبم خريدم لباس تيم ملي خريدم....آرم جمهوري داره پرچم ايران داره ولي مامان شماره 10 نبود بابا برام 16 خريد...عزيزم...لباس هاتو پوشيدي و بندهاي كتاني ات را محكم كردي و گفتي:يه شام بده بخوريم...زود سفره را پهن كردم ووسايل شام را آوردم كه گفتي:به به سالاد نشستي و با دقت خاصي خوردي كه لباس هات غذايي نشه وبا همان لباس و كفش خوابيدي.
سيد محمد سپهر فوتباليست مي شود
بماند كه كار من بيچاره از فرداي همون روز در اومد..شما هر روز لباستون را مي پوشيدين و من بايد اونو مي شستم تا فردا تميز تنتون كنين.هر چي هم مي گفتم : توي مهد لباس راحتي بپوش ...كو گوش شنوا..اگه پيدا كردين به من هم خبر بدين!
تا اينكه اون روز لباستو لك و لوكه ديدم ....بعله با آبرنگ حسابي لك لكي شده بود...هر چي هم شستم افاده نكرد...با آب يخ.....صابون...پودر صابون....وايتكس...جرم گير .......اون لكه آبي روش موند...زدي زير گريه كه بابا برام لباس بخر قول مي دم اين دفعه رنگ مسي بخرم.بميرم برات.....
( محوطه جلوي مهد )
(وقتي گل پسر فوتباليست مي شود)
البته چند بار هم با همون لباس سر برنامه "سلام كوچولو"رفتي كه ماجراهاشو بعد برات مي گم .
مادر ساعت 09:30 صبح