رفتم توي فكر......
سلام عزيزم ، گل پسر مامان ، ديروز كه از مهد تحويلت گرفتم..حسابي زير چشمات كبود بود.....وقتي ازت پرسيدم گريه كردي:گفتي:آره گريه كردم..گفتم مربي ات هم متوجه شد گفتي : نه گفتم چه جوري متوجه نشد گفتي:آخه رفتم زير پتو گريه كردم تا اون نفهمه..گفتم براي چي حالا گريه كردي ؟گفتي: مامان خانوم زماني دروغ گفته بود..مگه نگفته بود وقتي مي رين پيش دبستاني ، كلاساتون عوض مي شه ، مربي هاتون عوض مي شن..پس چرا من بازم توي همون كلاس پارسالم موندم......الهي بميرم براي اون دل كوچيكت..بغلت كردم..لباتو روي لبام گذاشتم و برات توضيح دادم كه بزرگ شدي مربيات عوض شدن..اما از همين كلاس براي پيش دبستاني استفاده مي كنن..چون حتما جاي ديگه اي نبوده...
ديدم دوباره رفتي توي فكر گفتم چي شده ؟گفتي: مامان براي جشنمون.... صورت بعضي از بچه ها را گريم كرده بودن..اما براي مارا نه آخه اينم شد پيش دبستاني؟ گفتم چرا نكردن گفتي نمي دونم....ديدي كه منم رفتم توي فكر ....خنديدي و گفتي :شوخي كردم صورت ماراهم گريم كردن روي صورت من عكس يه گوريل دانا را كشيدن تازه نقش هم بازي كردم..از يه تپه رفتم بالا همه گفتن :سپهر سپهر ولي من از روي تپه بالا رفتم بعد همه برام دست زدن و گفتن سپهر مبارز..بعد خاله هاي قديمي بغلم كردن.... بعد سكوت كردي....گفتم مامان تو بزرگ بشي همه انشاء هات 20 مي شه ..گفتي : انشاء چيه ؟گفتم يعني بيان كردن تخيلاتت...واقعا تخيل قوي اي داري..ناراحت شدم..آخه چرا صورت بعضي ها را گريم كردن..چرا كلاس محمد سپهر را عوض نكردن؟چقدر تبعيض ؟
تمام بعد ظهر هم توي فكر بودي..در حاليكه تلويزيون تماشا مي كردي .....اومدم پيشت دراز كشيدم و گفتم : فردا صبح مي يام موهاي خاله ليلا را مي كشم ..گفتي به خاطر چي ؟گفتم چون گريمتون نكرده ..بغلتون نكرده..گفتي:حالا مامان نكن ..فهميدم كه دوستش داري..ناگفته نمونه خاله ليلا دوست شكوفه يكي از همكارانمه ..شنيده بودم كه مربي يه خيلي خوبيه ولي من هميشه به شنيده ها اكتفا نمي كنم.بعله من نبايد مربي تو عوض كنم ناراحتي تو به خاطر كلاسته ..به خاطر اين كه همه دوستات از پيشت رفتن.....
امروز صبح گفتي: مامان من پيش دبستاني نمي رم..خيلي باهات صحبت كردم كه بزرگ شدن به كلاس عوض كردن نيست..وقتي توي كلاس گذاشتمت...منتظر شدم تا مدير را ببينم..تا ساعت 9 صبح ولي فايده اي نداشت..هنوز نيامده بود..يا نمي آمد يا توي ترافيك مونده بود.رفتم پيش معاونت و با دليل و منطق براش گفتم كه اي كاش براي روحيه هم شده بود كلاس را عوض مي كردين..چون فقط محمد سپهره كه توي اين كلاس هست مابقي دوستاش به كلاس هاي ديگه رفتن واين براي بچه زجر آوره..بعدش براشون گفتم چرا فقط بعضي ها را گريم كردن كه شنيدم مربي خود كلاس صورت بچه ها را گريم كرده..منم گفتم اين بدتر..اگه قراره كاري صورت بگيره بايد براي همه بچه ها بشه ..چون بچه ها از اين حالت رنج مي برن...اگه قرار باشه بهترين كلاس براي كلاس خانوم نيلوفري باشه ..بچه هاي كلاس گلچين بشن وخانوم نيلوفري از اين كارها بكنه بچه هاي ديگه چي ؟قرار شد از خودشون جواب بشنوم..منم گفتم ..اگه چشماي محمد سپهر امروز دوباره از گريه كبود باشه ..به فكر عوض كردن كلاسش نخواهم بود بلكه جاشو عوض مي كنم .....
مادر ساعت: 13:23
بعدا نوشت:
ديروز كه داشتم مي آمدم مهد دنبالت بچه ها گفتند عكس پسرت را در سايت اداري - مالي ديدن كه خيلي ناراحت بود..امروز سايت را مرور كردم تا تونستم عكس را پيدا كنم..قربون اون دل كوچيكت برم مادر
سيد محمد سهر وسط صف نفر دوم از جلو:
(درست پشت سر اون پسره كه سرش پائينه ..نگاه كنين چقدر لب و لوچه ات آويزان شده مامان..كجارا نگاه مي كني....گلي من كه شب و روز ندارم...بايد درست و حسابي تصميم بگيرم)
مادر ساعت 12:05 ظهر روز چهارشنبه سوم مهر