سید محمد سپهرسید محمد سپهر، تا این لحظه: 16 سال و 25 روز سن داره
سپیده زهرا السادات سپیده زهرا السادات ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

تاج سر مامان

دلت تعزيه مي خواست....

1392/8/26 10:00
1,861 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسل مامان ....خيلي دلت مي خواست طبلت را دستت بگيري و براي شش ماهه علي اصغر حسين (ع)  بزني....آخه قرار بود توي مهد مراسم عزاداري شيرخواران حسيني را بگيرن اما به خاطر آلودگي هوا و تعطيل شدن پيش دبستاني اين امر ميسر نشد.....حسابي دلت تعزي مي خواست..اين بود كه  همراه باباحاجي و ماماني و بابا رفتيم به سمت خوانسار تا هم صله رحمي داشته باشيم و اونجا مراسم را بهتر درك كنيم.

البته دايي هم تاسوعا ، عاشورا و روز بعد صبح و ظهر مراسم داشت و هيات مي اومدند تكيه و با چاي و شربت و شيريني پذيرايي مي شدند.

شام غريبان

شام غريبان

ظهر عاشورا بي قرار ديدن تعزيه شده بودي ..يادمه از شاهزاده احمد خوانسار تا حسنيه دوراه  دنبال هياتي كه ني مي زدند و اسب و شتر تزئين كرده بودند پياده رفتي تا تعزيه ببيني ...حسابي پاهات خسته شده بود.....بغل بابا هم نرفتي...به عشق تعزيه ودين اون چيزي كه شنيده بودي......

نزديك هاي اذان مغرب بوديم كه با هيات وارد حسنيه شديم...رفتم زنانه خدا خدا مي كردم حداقل يه صحنه را بازي كنند تا دلت آروم بگيره..از اونجايي كه خدا دل بچه ها را نمي شكنه ..تعزيه اجرا شد.....بعد دوباره پياده برگشتيم تا شاهزاده احمد...آخه مسرها را بسته بودند و مابالاي شاهزاده ماشين را پارك كرده بوديم.....ديگه دلت بغل مي خواست..حق داشتي خيلي خسته شده بودي...توي مسير آن طرف خيابان داشتند فانوس مي ذاشتند..چيزي نمانده بود به شام غريبان....برگهاي پاييزي روي زمين ريخته بود وكنار روشنايي فانوس ها جلوه قشنگي داشت.....

روز جمعه بعد از اينكه يه دل سير با احمد بازي كردي و هيات دايي را برگزار كرديم به سمت تهران راهي شديم..اشكتگوشه مشكت آويزان شد و خوايش(به جاي خواهش مي گي خوايش) مي كردي كه بمونيم.

تبصره: ياد گرفتي تا 10 بشماري ، گفتي مامان همش دوروزه كه مانديم ..بيشتر بمونيم و با احمد دايي بازي كنيم..گفتم مامان انشاء الله يه وقت ديگه.....گفتي بلد نيستي مثل ماماناي ديگه مرخصي بگري تا 10 روز بمونيم.

  مادر ساعت 10 صبح

مابقي عكس ها را در ادامه مطلب ببينيد:

طبل زن كوچولو

به همراه احمد تاسوعا و عاشورا طبل زدي..البت زينب خاله هم سنج مي زد

طبل زن كوچولو

قطعه شهداء

ظهر تاسوعا رسم كه هيات به سمت ديار اموات و قطعه شهدائ مي ره..دايي هم زود بساط چاي و شيريني را آماده كرد تا از عزاداران پذيرايي كنه...درختاي كنار قطعه شهداء حسابي پائيزي شده بودن....سرخ و زرد و حنايي و نارنجي..با محمد سپهر رفتيم سر قبر عموي شهيدم ..دلم حسابي زيارت عاشورا مي خواست ولي بارش باران نذاشت كه به خواسته قلبي ام برسم.

مزار شهدا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامان احسان
27 آبان 92 10:42
سلام قبول باشه گل پسرم
مامان سيدمحمدسپهر
پاسخ
ممنون خانومي شما به ما لطف دارين
🌙مامانِ چشمه بهشتى
27 آبان 92 13:24
قبول باشه عزادارياتون چقدر اين عكسه اول قشنگه .... فانوس ها و برگهاى زرد و آقا سيد كوچولو
مامان سيدمحمدسپهر
پاسخ
سلام عزيز دلم ممنون از نوع نگات
مامان محمد
27 آبان 92 16:28
سلام...عزاداریاتون قبول باشه...ان شالله همیشه همیشه و در تمام مراحل زندگیتون حسینی باشین...عزیز خاله،عزاداری تو هم قبول باشه...خیلی خوبه که امام حسینو دوست داری و براش عزاداری می کنی...ان شالله زیر سایه آقا امام حسین (ع) زندگی خوبی داشته باشی.
مامان سيدمحمدسپهر
پاسخ
سلام عزيزدلم ممنون از نوع ديدگاهت عزاداري هاي شما هم قبول درگاه حق انشاء الله كه برامون بمونه
مامان آرمان
28 آبان 92 16:39
زیارت قبول.عزاداریهاتون هم قبول باشه.چه خاطره زیبایی بود.خیلی به دلم نشست.اما حسین یار و یاور تمام کوچولوهایی باشه که ایشون را امسال خوب درک کردند و با دل صاف و پاک کودکانشون سینه و زنجیر و طبل زدند.
مامان سيدمحمدسپهر
پاسخ
عزيز دلم سلام....انشاء الله بچه هامون آرمان شما و محمد سپهر من در خط امام حسين حركت كنند
مامان پریسا
28 آبان 92 17:44
سلام پسر گلم و مامان مهربونش. ایشالله قبول باشه. وو ایشالله از یاران امام زمان باشی گل پسرم.
مامان سيدمحمدسپهر
پاسخ
سلام مامان پريساي عزيز ممنون از دعاي خيرت
آیسان مامان ماهان
5 آذر 92 9:09
ای جونم عزاداریت قبول سید کوچولو
مامان سيدمحمدسپهر
پاسخ
ممنون عزيز دلم
آیسان مامان ماهان
5 آذر 92 9:09
فدای دستهای کوچولو و دل بزرگت که برا امام حسین و علی اصغر طبل میزنی
مامان سيدمحمدسپهر
پاسخ
ممنون عزيز دلم
آیسان مامان ماهان
5 آذر 92 9:11
محمد سپهرم خدا برا پاداش مراسم تعزیه که اونهمه پیاده اومدی ،کاری کرد که اون مراسم تعزیه خوانی تو حسینیه برگزار بشه که دلت آروم شه گلم
مامان سيدمحمدسپهر
پاسخ
نبودي ببيني مامان ماهان چقدر مارابه عشق تعزيه پياده آورد...منم نگران بودم كه نكنه به اذان مغرب بخوره و تعزيه اي در كار نباشه..اونقدر خسته شده بود كه شب گرسنه زود خوابيد......
مامان سونیا
6 آذر 92 10:53
عزاداریهاتون قبول باشه زیارتتون قبول باشه امام حسین نگهدارت باشه عزیزم که به خاطر دیدن تعزیه اش کلی راه رو پیاده رفتی اجرت با شش ماهه امام حسین سید کوچولو
مامان سيدمحمدسپهر
پاسخ
ممنون عزيز دلم واقعا راه زيادي پياده رفت....به عشق تعزيه
ستارهزميني
9 آذر 92 14:20
فتانه مامان طا ها
15 آذر 92 19:56
سلام چه وبلاگ قشنگی دارید . چه پسری.عزاداریاتون قبول باشه...ان شالله همیشه همیشه و در تمام مراحل زندگیتون حسینی باشین... وبلاگتان را لینگ کردم . شما هم مارا لینک کنید. ممنونم
مامان سيدمحمدسپهر
پاسخ
سلام فتانه عزيز خواهش مي كنم منم شما را با افتخار لينك مي كنم اميدوارم دوستان خوبي براي هم باشيم
عمو روحانی
18 دی 92 12:38
سلام گلم خیلی لذت بردم از اینهمه عشق تو به امام حسین و این تصاویر خوب موفق باشی خودت ومامان وبابای مهربونت که اینقدر دوستت دارن وبرات وقت میگذارن
مامان سيدمحمدسپهر
پاسخ
سلام عموي هميشه مهربون.....عمويي كه بوي اما رضا مي ده...ممنون از دعاي خير و خوبتون