محمد سپهر و نماز
سلام گلم .امروز صبح با خودم نیاوردمت مهد آخه خیلی قشنگ خوابیده بودی حیفم اومد که از خواب بیدارت کنم. دوست داشتم بیشتر بخوابی و امروز را پیش مامانی باشی.
گلی چند وقتیه که همراه من وضو می گیری. خیلی قشنگ دست و صورتت را می شوری ، تازه مسح هم می کشی! حتی مربی های مهدت هم می گن وقتی برای دستشویی می ری همراه با شستن دستات می گی :" می خوام وضو بگیرم".
کوچکتر که بودی وقتی من به نماز می ایستادم از سرو کولم بالا می رفتی. زیر چادرم قائم می شدی و مثلا همراه من دولا و راست می شدی.تازه گاهی وقتها ویشگون های ریز و گاز می گرفتی و من نمی دونستم باید با چه عذابی نمازم را تمام کنم. تا اینکه یه فکری به خاطرم رسید، خوب یا بد دیگه از عذاب های تاج سر مامان راحت شده بودم.
بعله تو هم کنار من می ایستادی و نماز می خواندی. حالا اگه موقع نماز تورا خبر نکنم باز هم گازم می گیری!
این کیه؟! داره چکار می کنه؟!
این گل مامانه داره نماز می خونه.
بابایی قول داده وقتی مشهد بریم حتما برایت عبا بخره تا روی دوشت بیاندازی و نمار بخونی!
قبول باشه گل مامان !