سید محمد سپهرسید محمد سپهر، تا این لحظه: 16 سال و 19 روز سن داره
سپیده زهرا السادات سپیده زهرا السادات ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

تاج سر مامان

محمدسپهر و امتحان مامان

1390/4/22 11:31
668 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم

امروز تو رو با خودم مهد نیاوردم.آخه مامان زهره امتحان داره! اونم چه امتحانی! امتحاندرست و حسابی نخوندم ، فقط توکلم به خداست. این امتحان شرایط کاری منو تغییر می ده! تازه اگه قبول بشم زودتر به  هدف های مشترک زندگیمون : منظورم هدف های ( من ، با با حسن و تو) می رسیم. انشائالله که قبول بشم. سید کوچولو نمی خواهی آمین بگی؟!آمین

دیروز وقتی از مهد تحویلت گرفتم. دائم می گفتی بریم شنا. شناگفتم باشه. توی راه باباحاجی به من زنگ زد که بریم خونه مامانی کارمون داره. با باباحسن رفتیم خونه . من روزه بودم زود براتون چای دم کردم . شما سه نفر( بابایی ، باباحاجی ، وتاج سر مامان ) رفتین شنا!

نفهمیدم که باباحاجی چه کار داشت؟! مگه اصلا تو اجازه دادی ؟! همش می گفتی شنا   شناشنا

شما رفتین و منم خوابم برد. با صدای اذان مغرب بیدار شدم. دیدم هنوز نیامدین . به بابا زنگ زدم که بیرون شام تو رو بده بخوری! ترسیدم تا خونه بیایی خوابت ببره!( ببین چه مامان خوبی داری!)

شب بود که خاله زهرا با آبجی مریم و زینب خانومو عمو ناصرآومدن خونه مامانی. داداشی سجاد رفته بود جمکران. انگار خدا به تو همه چیز داد کلی با زینب روبوسی کردیدو بازی!روبوسیآخرشب سر یک النگو با زینب دعوا کردی. دعوا زینب به تو النگو نمی دادو تو التماس می کردی. از وقت خوابتون گذشته بود. مامانی النگوی زینب را زیر متکا قائم کرد. من گفتم دیدی محمد سپهر النگوی زینب را مامان لولو برد . تو هم با قیافه ای حق جانبه گفتی: ببین زینب حرف منو گوش نکردی . اگه النگوتو به من می دادی مامان لولو نمی تونست از من بگیره چون من با بچه اش " لولو " دوست هستم.

صبح امروز ماشین با با خراب شده بود ومن هم به خاطر امتحان هم به خاطر اینکه تو با زینب بیشتر بازی کنی خونه مامانی گذاشتمت.

عزیز مامان دلم نیومد از خواب بیدارت کنم.خواب

تابعد.......خواب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله شکوفه
22 تیر 90 11:32
سپهر جان چه مامان خوبی داری که دلش نیومد از خواب ناز بیدارت کنه. قدر مامانتو بدون پسر خوب