محمد سپهر دلش نی نی می خواد
سلام گل گلی مامان. البته خیلی وقته که تو دلت نی نی می خواد. اونم نی نی راستکی که مال خودت باشه. قبلا که تو همش بغلی بودی برای اینکه خودت راه بری، الکی گفته بودم که توی شکمم نی نی دارم. ونمی تونم تو را بغل کنم . گفتن همین جمله همان و نی نی خواستن سرکار عالی همان.تازه نه تنها براشون اسم انتخاب کردی بلکه گفتی هر کدامشون کجا هستن. سمت راست"ابوالفضل"، وسط"سپیده"و سمت چپ" علی اصغر".البته اینکه چطور و بر چه اساسی این اسم ها را انتخاب کردی خودش حدیث مفصلی دارد.چند وقت پیش درست زمانی که بابایی رزمایش بود خانوم پسر عموی بابا(مادر رسول) فارغ شدند و ما فرصت کردیم که یکشنبه ای بعد از خوردن شام بریم خونشون . تو که از خوشحالی بال در آورده بودی. البته بابایی وقتی رفته بود بازار و برات کیف خریده بود، یه دست لباس و شلوار خیلی فانتزی و شیک خریده بود.گفتم فانتزی آخه تو جدیدا این کلمه را یاد گرفتی. لباس را با کلی ذوق و شوق خودت کادو کردی.جالبه وقتی نی نی رادیدی، با احساس خاصی آن را بغل کردی. به چشم های من نگاه کردی و گفتی: مامان شور نداری باید الان من ابوالفضل را بغل می کردم نه اینکه رسول نی نی بغل کنه.
تبصره: شور نداری یعنی شعور نداری!
محمد سپهر در حال کادو کردن!
عکس بعدی را ادامه مطلب ببینید:
محمد سپهر و نی نی!