محمد سپهر در نمایشگاه مهد
سلام عسل مامان. صبح قشنگت بخیر. دیشب دیر خوابیدی فکر کنم ساعت دو نصفه شب بود. به خاطر همین صبح خواب موندم ساعت 6:20 دقیقه از خواب بیدار شدم ولی می دونستم به سرویس نمی رسم . بابا هم مارا تا نوبنیاد آورد. البته تصمیم گرفتم از این به بعد اگه دیر بخوابی پیش بابات بذارم وخودم تنها بیام سرکار . خودت می دونی و باباکه چطوری روزتون را بگذرانید؟!
بگذریم.سه شنبه هفته پیش توی مهد نمایشگاهی از آثار و کاردستی های شما به مناسبت دهه مبارک فجر برپا کرده بودن. ساعت 10:30 صبح آمدم مهد که خانم خادم گفت : می تونید بچه را نیز همراهتان کنید. زود از پله ها بالا اومدم ووارد کلاستان شدم مشغول خوردن سیب بودی، تامنو دیدی با خوشحالی پیشم اومدی دستام را بوسیدی و با هم رفتیم زیر زمین سالن ورزش و دیدن نمایشگاه.
نمایشگاه جالبی بود .بچه ها با چیزهایی که فکرش را نمی کردی کاردستی درست کرده بودن. تو هم با ذوق و شوق دست به هواپیما و تانک و.. می زدی و بهونه می کردی من هم می خوام. ومن قول می دادم که حتما برات درست کنم.
دهه فجر هم گذشت ولی ما از سالگرد پیروزی انقلاب چیزی نفهمیدیم غیر از پخش سرود از رادیو و تلویزیون. باز هم همت بچه های مهد!
ساخت تراکتور با جلد چسب !
مابقی عکس ها را ادامه مطلب ببینید:
کنار نقاشی های کلاس خودتان!
عکس 3در 4 محمد سپهر!
نشستی کنار هواپیما و تانک!
ژست جدید محمد سپهر!
مثلا داری می خندی!
اینجا کیه ؟ کی پشت گل قائم شده؟!
ویک نما از تزئینات مهد!