محمد سپهر در راهپیمایی 22 بهمن
سلام عسل مامان. صبح قشنگت بخیر. دیروز من و تو و بابایی با هم رفتیم راهپیمایی .
بماند که چون طبق معمول شب دیر خوابیدی صبح هم دیر از خواب بلند شدی . صبحانه برایتان املت درست کرده بودم. من و بابا صبحانه خوردیم و منتظر بودیم که آقا از خواب بیدارشن. ساعت می گذشت فکر کنم 10 صبح بود که بیدار شدین و گفتین گرسنه هستین. زود صبحانه ات را دادم.داشت دیر می شد حاضرت کردم و راه افتادیم تا بریم راهپیمایی.
توی مسیر هر جا که عکس امام خمینی را می دیدی می گفتی: امام زود نرو ما داریم می آییم راهپیمایی ! وقتی می گفتم مامان تو که می دونی امام پیش ما نیست. بردم خونه شون را دیدی. در جوابم می گفتی: آره دلم برای امام خیلی سوخت.
همین طور که می رفتیم سخنان رئیس جمهور را هم گوش می کردیم که تو گفتی مامان یه صدای آشنا می یاد . صدای کیه ؟وقتی بابا گفت احمدی نژاد . گفتی : ای ناقلا اینجا هم اومدی.
خیلی دلم می خواست که تا دم غرفه رادیو ایران ببرمت . اما از بس که مسیر شلوغ بود ، نشد. فقط تو گفتی: مامان شور نداری خب یه غرفه منو ببر تا شعرم را بخونم. البته توی یه غرفه قرآن خوندی و در غرفه کرمانشاه یه عکس یادگاری هم انداختی.
ابتدای راهپیمایی !
مابقی عکس ها را ادامه مطلب ببینید:
محمد سپهر در حال حاضر شدن!
تابلو به دست!
همراه با مردم!
دست در دست مادر!
در غرفه کرمانشاه!
و نمایی دیگر!
برگشتنی برایت زیتون پرورده خریدیم. داخل ماشین مشغول خوردن شدی.البته با اجازه تو ، من و بابا هم کمی خوردیم. کار دنیا را نگاه کن بر عکس شده !