سید محمد سپهرسید محمد سپهر، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره
سپیده زهرا السادات سپیده زهرا السادات ، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

تاج سر مامان

يك عصر در محوطه شهرك

1391/4/24 10:00
736 بازدید
اشتراک گذاری

سلام  تمام بود و نبودم .خوبي؟ عزيزم ديشب  نمي تونستي بخوابي بابا رفته بود ماموريت و  تو دوست داشتي سي دي كارتون ببيني ؟اما گلي 11 شب بايد يه كم رحم به چشمهاي قشنگت مي كردي. شبكه انيميشين  روشن بود و داشتي لالايي گوش مي كردي.فكر كنم  يه لالايي را 6 بار پخش كرد ازت خواستم چشمهايت را روي هم بذاري ولي تو مي گفتي: خوابت نمي ياد. گفتم بگير بخواب فردا بايد بريم مهد كه گفتي: من مهد نمي يام مي خوام پيش ماماني بمونم.بوسيدمت و گفتم بگو بسم ا.. رحمان رحيم .خميازه اي كشيدي و گفتي : خودت بگو .

وقتي خوابيدي آرام توي تشكت گذاشتم.عزيزم امروز پيش ماماني هستي و مي دونم بهت خوش مي گذره.

واما.... هميشه عاشق آب بازي هستي كافيه فقط يه جايي ، آب ببيني .ماهي مي شي و شنا مي كني.

اين هم بازي جديدت كنار محوطه شهرك.ببين چقدر قشنگ بازي مي كني فكر كنم ده بار بيشتر مسير آب را بالا و پائين رفتي تا كاملا تمام لباس  هايت خيس شد.

ژست هنگام آب بازي:

آب بازي

مابقي عكس ها را در ادامه مطلب ببينيد:

 

فكر مي كني اين مسير را چند بار رفتي بالا؟!

فبازي

و چند بار اومدي پائين ؟!

بازي

عشق مامان:

(بپر بالا و پائين)

بازي

عشق، آب ، بازي:

آب بازي

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (33)

خاله باران
24 تیر 91 11:11
سلام زهره جون... چرا بلاگفا محرمانه داره.مهم نیست همه بدونند.نه من تا قبل از آسمان نه کسی را دست داشتن نه بهش فکر می کردم.نه خواهم داشت... منظور من از عشق یک طرفه عشقیه که خدا به بنده اش داره تحت هر شرایطی و بنده این قدر گناهکاره.من از اون عشق شرمنده هستم...
خاله باران
24 تیر 91 11:11
ثبتش کردمه که اگر کس دیگه هم متوجه نشده بتا خوندن این متوجه بشه...
خاله باران
24 تیر 91 11:14
خودت بگو///جانم نمی خواسته بگه خوب..


كي نمي خواست بگه؟؟؟؟؟؟؟؟
خاله باران
24 تیر 91 11:16
زهره جون چه شهرک خوشگله....


آره آب نماي قشنگي داره
مامان رهام
24 تیر 91 11:47
خوش به حال محمد سپهر...آب بازی میکنه


محمد سپهر عاشق آب بازيه فقط كافيه آب ببينه
مائده
24 تیر 91 13:08
چه كيفي ميكنه اين تاج سرت منم عاااااشق آبم فكر كنم بچمم ماهي بشه!!!!

عزيز دلم خودت كه پري دريايي هستي اونم بشه ماهي چه اشكالي داره
محمد
24 تیر 91 14:02
ای جانم جون میده تابستونی آب بازی
فریبا
24 تیر 91 14:32
خوش به حال بچه ها که می تونن از آب بازی تو تابستون لذت ببرن...
کاش ما هم کوچولو بودیم..


يعني واقعا مي شه برگرديم به اون دوران
مامان پریسا
24 تیر 91 15:01
هوای تمیز و خنک . اب تمیز و جوی به این زیبایی....
من هم بودم میرفتم اون وسط چشمامو میبستم و 10 بار بالا پایین میرفتم

خوش باشی محمد جان

ممنون عزيز دلم انشاء‌الله بالا و پائين پريدن هاي پريسا
مامان پریسا
24 تیر 91 15:03
زهره جان در حال حاضر تنها عشق و سرگرمی من دخترمه.
لحظه های با اون بودن رو با تمام دنیا عوض نمیکنم. پس فعلا" بی خیال کار.......

اخه چرا بهترین لحظه های زندگیمو به دست مربی مهد بسپارم وقتی میدونم دیگه برام قابل باز گشت نیست؟؟؟؟


با حرفت كاملا موافقم شايد يه روزي به سر من هم بزنه
مامان پریسا
24 تیر 91 15:42
خصوصیتو چک کن عزیزم.

راستی کامنت من کووووو

چشم من چك مي كنم
شاهده
24 تیر 91 15:49
واااااای چه لذتی داررررررهههههههه منم عاشق آبم...اونم توو این روز های خیلی گرماز طرف من ببوس پسملتو


ممنون عزيز دلم .شما هميشه به ما لطف دارين .خوب و خوش باشين
مادر کوثر
24 تیر 91 16:18
مامان پریسا
24 تیر 91 16:19
زهره جون مطمئن باش در بد ترین شرایط روحی هم که باشم باز هم تلاشم اینه که کسی رو از خودم نرنجونم.

مرسی عزیزم.


حتما همينطوره كه شما مي گيد
مهسا
24 تیر 91 16:35
سلام مامان زهره جون خوبید؟
قربون محمد سپهر برم من
گل پسری خوش به حالت چه قدر دلم می خواست اونجا بودم بباهم بازی می کردیم عزیزم می بوسم روی ماهت رو بوسسسسسس


ممننون شما به ما خيلي لطف دارن
یاس
24 تیر 91 16:52
عزیز دلم.چه کیفی داره میکنه این گل پسر.اصلا انگار همه بچه ها عاشق آب بازین.چه دنیایی دارن این فسقلی ها


دنياي بچه ها خيلي قشنگه . بايد اونو درك و كشف كرد.
ستاره زمینی
24 تیر 91 18:11
جونمی جون اب بازی چه صفایی داری گل پسری.خوش بگذره.

ممنون عزيز دلم گل پسري عاشق آب بازيه
مامان آرینا موفرفری
25 تیر 91 2:51
واقعا همه بچه ها مثل هم هستن ، عاشق آب باری


درزمان ما بزرگترها دوست داشتن ما زود بزرگ بشيم ، براي همين زياد بچگي نكرديم ولي من دوست دارم حالا حالا ها محمد سپهر بچگي كنه
مامان احسان
25 تیر 91 8:05
سلام عزیزم صبحت بخیر خوش بحالت آقا محمد سپهر کاش من هم مثل تو و احسان کوچولو بودم دلم هوای بچه گیهامو کرده

درزمان ما بزرگترها دوست داشتن ما زود بزرگ بشيم ، براي همين زياد بچگي نكرديم ولي من دوست دارم حالا حالا ها محمد سپهر بچگي كنه
مامان محمد
25 تیر 91 11:30
سلام عزیز خاله،آب بازی میکنی؟آ آ سرما میخوری درسته که هوا سرده ولی همین آدمو گول میزنه خاله،مواظب خودت باش عزیزم
سلام مامان زهره چه شهرک قشنگی من خییییییییییییلی از طبیعتش خوشم اومده
راسسسسسستی مواظب محمد سپهر باش تا سرما نخوره تو این فصل خیلی باید مواظب باشی
دوستتون دارم به خخخخخخخخدا.

ممنون عزيز دلم.چشما حتما مراقبش هستم كه سرما نخوره.آره آب نماي خوبي داره.متقابلا من هم دوستتون دارم
مامان امیر مهدی
25 تیر 91 12:05
مبارکه که برنده شدین گلم.عکسهاتم خیلی نازن
مامان امیر مهدی
25 تیر 91 12:05



………@.@@
……@..-...•..@
……@....ﮞ...@

….…\———————————————————————/
……\سلام عزیزم آپم آپم آپم آپمممممممممممممممممم …/
....\برات 2تا ماشین گذاشتم با هر کدوم که خواستی بیا!!! /
…\——————————————————————————/
منتظرمااااااااااااا
....……___
..___\ ][ /__
(_ ___׀׀_ __)
...Ŏ…..… Ŏ

._________________
|..ШШШШШШШШ.......|
|....| |.........| |.....|
|__|__|_____|__| __̠|
..... ŎŎ………. ŎŎ





ولي من دوست داشتم با هواپيما بيام

مامان کوثری
25 تیر 91 12:08
راستی زیارت قبول.با خیلی تاخیر

ممنون عزيز
مادر کوثر
25 تیر 91 12:22
سلام عزیزم
ممنون از حضورت
ما از سفر برگشتیم و با پست های جدید بروزیم
مرسی که نگرانمون شدی


نگران به اون معنا نه به اين معنا...............
مجید
25 تیر 91 12:49
برای چشمان قرمز تو... گم کمرده ام ره خویش، میان آهن و دود همه جای تو خوش ، میان جنگل و رود من چه خوش بین بودم همه اش رویا بود روزها گذشتند ، گذشت رویا اه چه زود گمشده ام و دیگر نمیخواهم پیدا شوم ز غمت لبریز ز اشک و ز اشک رسوا شوم هر بار کنی مرا پیدا دگر بار گم شوم آه، مي ترسم بدتر از رسواييام ،تنها شوم تو همانی که عشق را با من آشنا کردی در دلم جوشیدی و پر از غوغــــــا کردی تو چون خورشید سحرگاهان طلوع کردی چه خورشیدی ، بر شبهای من تابیدی و غروب کردی؟ رویای من، با تو بودن با تو شدن با تو گفتن آرزوی من این است: از تو نوشتن با تو رفتن قلمم خشکیده ، چه خوش است رنج با خون نوشتن پر از عشق و خواهشم برای همیشه با تو بودن دانم که بر تو، عشق و دلت بد کردم دریغا ای معبودا من بر خودم بد کردم می دانی بالاتر از سیاهی رنگی نیست؟ هدیه ای که دادی با آن تجارت کردم قلبت را چه عاشقانه به من هدیه کردی دلم را از هیاهوی دل مشغولی ها خالی كردی وقتی دلت را شکاندم ،اشک را از چشمانت روانه کردی با رفتنت دلم را با خون دل خوردن آشنا کردی پر ز دردم و دردم دوری توست درمان این دردم رخ زیبای توست بنما رخ ای خورشید تابناک عشق که هر چه دارم بعد از خدا از توست باز می گویم که نیست این من شاعر عشق توست که می کند مر ا قادر من چون تو ،توان نوشتن ندارم لیک نمیدانم ، از کجا یافته ایید سخن نادر!!! درد را از هر طرف نوشتم درد بود این شاید باشد بهترین ترانه و سرود چشمان من ، به دیده تو خیره مانده بود آه ،خدایا ،آن روزها چه زود گذشت ،چه زود
مامان امیر مهدی
25 تیر 91 15:29
ممنون که بهمون سر زدین
ستاره زندگی
25 تیر 91 16:32
باغ دلگشا در شیراز،جوی آب از کنار ووسطش عبور میکنه مه خنک وتمیز وطبیعی هست.هم زمستون وهم تابستون آب داره.من وستاره هر وقت میریم،لب آن میشینیم وتابالای زانو درآب میزاریم.کیفی داره.


خوش به حالتون حسابي كيف مي كنين
ستاره زندگی
25 تیر 91 16:34
من وستاره جون شما وگل پسرتون را به شیراز وبخصوص باغ دل گشادعوت میکنیم.

اي واي بهار نارنج.واي خيلي دوست دارم بيام شيراز البته مامان ماهان جونم هم اونجاست
یاس
25 تیر 91 16:42
ممنون دوست خوبم
خوهش مي كنم وظيفه بود
مامانی درسا
26 تیر 91 0:52
ای جونم من فدات عزیزم خوش به حال شما بجه ها هر کاری رو در هر کجا خواستین انجام میدین تا بزرگ نشدین حسابی کیف کنید عزیزم االله نگهدارت باشه


ممنون عزيز دلم
مامان زهرا
26 تیر 91 14:58
توی این هوای داغ بهترین کار را کردی
خوش باشی و خنک


ممنون عزيزم
الهه مامان روشا جون
26 تیر 91 14:59
خوش به حال محمد سپهر عزیز.چه کیفی کرده تو این هوای گرم
زهره مامان آریان
28 تیر 91 1:02
من که فکر نمی کنم با اطمینان می گم حداقل هزار بار این مسیر رو رفت و اومد ای ناقلا ( به قول آریان)


ديدي بچه ها بهتر همديگه را مي شناسن.