برف بازی!
سلام گل گلی مامان.
بعداظهر شنبه که اومدم مهد دنبالت ، گفتی: مامان برف اومده، زود دستکش هامو دستم کن. خدارحم کرد که دست کش ها توی کیفت بودوگرنه جواب تورو چی می خواستم بدم. کلاه را گذاشتم سرت. شال گردنت را بستم، تا من کفش هامو پام کنم تو رفتی بودی جلوی مهد وبا امیر بناگر(دوستت) مشغول بازی بودی.
گفتم: مامان بیا بریم که به سرویس برسیم. اما تو دلت آدم برفی می خواست . قول دادم که توی شهرک درست کنیم. به بابایی زنگ زدم که زود بیاید زیر پل هوایی. بعد همگی با هم رفتیم پارک جنگلی لویزان تا برف بازی کنیم. البته ناگفته نمونه چون جای پای سگ و شغال روی برف بود ترسیدیم وارد جنگل بشیم. همون اطراف کلی بازی کردیم.
محمد سپهر تو گلوله ای از برف درست می کردی وبه سمت بابا می انداختی. تازه می گفتی: چقدر دلت می خواست که بابا را روی زمین بندازی و توی دهنش را پر از برف کنی!
طفلی بابا!
مابقی عکس ها را ادامه مطلب ببینید:
محمد سپهر در حین بازی!
خوشحال از بازی!