محمد سپهر در دربند
سلام گل گلی مامان . دوروزه که از من در باره شب یلدا می پرسی و حکمت خوردن انار و هندوانه. تازه دیروز می گفتی خاله نفیسه به بچه ها کاردستی ساخت انار را در مهد آموزش داده و تو انار درست نکردی. وقتی قضیه را پیگیر شدم دیدم تو در تخیلاتت اینها را تصور کردی. جمعه ای خونه مامانی بودم که دایی از کوه اومد. وقتی متوجه شدی دایی کوه رفته بهونه گرفتی که کوه بری. به بابایی زنگ زدم که بیاید دنبالت و مردونه بری کوه. بعد از ناهار با بابا همراه شدین که بری کوه بدون مامان! دیدی چقدر قشنگ مامان را کنار گذاشتی. حالا فکرش را بکن اگه زن بگیری چه جوری منو می پیچونی! گلی مامان من فقط به بابایی موبایلم را دادم که ازت عکس بندازه. از عکس ها معلومه که ...
نویسنده :
مامان سيدمحمدسپهر
12:42