محمد سپهر بازم قسمت بشه
سلام بهار نارنج مامان خوبي.درست سال پيش همين موقع ها قسمتم شده بود كه برم كربلا .ازته دل خوشحال بودم چون مي تونستم قبر شيش گوشه اما م حسين (ع) را زيارت كنم اما نگرانت بودم نمي تونستم تنها بزارمت و برم درست دوروز قبل از رفتنم توي مهد تب كرده بودي.با چه دردسري آوردمت خونه و برات سوپ درست كردم و موقع اي كه بابا اومد برديمت دكتر و بازدن يه آمپول خداراشكر تبت فروكش كرد.
دلم برا ي رفتن پر مي زدولي آروم نبودم .نگرانت بودم جلوترش به بابا اصرار كرده بودم كه همگي با هم بريم اما بابا چون نظامي بود نمي شد.
پارسال هديه قشنگي روز تولدم از امام رضا (ع ) گرفتم.رفتن به نجف و كربلا....
ومن چون در قرعه كشي اسمم در اومده بود داشتم راهي مي شدم اما تب تو من را نگران كرده بود كه ماماني گفت :پشت به سفر زيارتي نكن.دلم را به خدا بستم و راهي شدم موقع رفتن گوله گوله اشك مي ريخني ضجه مي زدي كه تورا با خودم ببرم.اشك مي ريختم و تورا به خدا مي سپردم.گلي مامان يعني بازم قسمت مي شه.....
پارسال معني عشق را فهميدم وقتي كه مي گفتي : مامان هزارتا دوست دارم، هر جا كه مي رفتم ، نجف سر قبر امير المومنين (ع) سر قبر مختار، مسجد امام صادق(ع) فقط برات يه دعا مي كردم پسرم دست به خاكستر بزنه براش طلا بشه .حتي از نوه آيت الله حكيم هم خواستم كه براي آخر و عاقبت به خير شدنت دعا كنه!
گلي ديروز كه از مهد بر مي گشتيم بابايي گفت كه جلسه داره و دير مي ياد، اول خواستم بريم خونه ماماني بعد پشيمون شدم تصميم گرفتيم بريم خونه و بعد از كلي بازي بردمت يه حمام درست و حسابي استخر بادي ات را پر از آب كردم تا يه دل سير شنا كني.
شام برات جوجه كباب درست كردم و تو با زيتون ملچ ملوچي راه انداخته بودي كه دلم را آب كردي.با هر بار خوردن بوسي از لبت مي گرفتم .بابا خيلي دير كرده بود، كتري را روي شعله گاز براي چاي گذاشتم ، محمد سپهر ديگه خوابش گرفته بود بعله ساعت از 10 گذشته بود، توي ركعت سوم نماز بودم كه صداي باز شدن در اومد.محمد سپهر جلوي بابا دويد و مي گفت: بابا خيلي دلم برات تنگ شده بعد با خوشحالي گفت: واي براي مامان گل خريدي ؟كاش زودتر نمازم را تموم مي كردم و مي تونستم توي بغل بابا بپرم و صورت محمد سپهر را غرق بوسه كنم .وقتي نماز مغرب را خوندم، حسابي غافلگير شده بودم بابا با يه دست گل قشنگ همان گلهايي كه خيلي دوست دارم و با يه جعبه كيك واردشده بود.فوري چاي دم كردم و محمد سپهر شمعي فوت كرد و دسته گل را به من داد.بوي گلهاي مريم مدهوشم كرده بود ، با چاقو محمد سپهر كيك را برش زدولي چون كيك نسكافه اي بود زياد خوشش نيومدومن از لايه اي زيزين كيك به محمد سپهر دادم حسابي خواب از چشمهاي محمد سپهر پريده بود چون تا سي دي شرك را نديد خوابش نبرد ووقتي مي خواستم بخوابم به اين موضوع فكر مي كردم :
همسر عزيزم ممنون از اينكه به فكرم بودي و منو غافلگير كردي.خودت گل بودي و من احتياجي به گل نداشتم خدا شما و تاج سر را برايم حفظ كند.
ذوق كردن محمد سپهر!
مابقي عكس ها را در ادامه مطلب ببينيد:
قائم موشك محمد سپهر با گل و كيك !
و بوئيدن آن !
ودادن گل به مامان!
وژست هاي تاج سر !
اين چه مزه اي بود؟!
واي مامان يك سال بزرگتر شد!
ومن از خدا ممنونم بابت همه چيزي كه دارم........