محمد سپهر در جماران
سلام شكوفه بهار نارنج خوبي .امروز قراره بيايي راديو در استوديوي برنامه سلام كوچولو براي همين صبحي كلي سفارش كردم كه زود بخوابي تا بتونبي براي ساعت 13 در برنامه باشي .
عزيزم 14 خرداد بهترين فرصتي بود كه براي بار ديگه تو را ببرم حسينه جماران و از امام خوبي ها بشنوي و سوالاتت را نه يك بار بلكه چند بار تكرار كني. اينكه امام چرا فوت كرد؟چرا صبر نكرد كه تو به خونشون بيايي و با هم در ايوان قدم بزني؟مامان بهشت كجاست؟چرا دشمن امام را حرص مي داد؟ مامان چقدر اتاق امام قشنگه ؟مامان امام وقتي از روي پل حركت مي كرد تا وارد حسينيه بشه نمي خورد زمين؟و......
14 خرداد با بابا و ماماني و خاله آزاده رفتيم حسينيه جماران . تو با حس عميقي كوچه ها را بر انداز مي كردي . در حاليكه با هواپيما وارد اتاقك گشت مي شدي روبه خانمي كه كيف ها را مي گشت گفتي: با هواپيما اومدم امام را ببرم خونه خودمون.
خدايا اين تويي كه مهر امام را در دل بچه ها انداختي.محمد سپهر كه امام را نديده ببين چقدر زبون مي ريزه.
اول وارد بيمارستان امام شديم و اتاق امام را در آخرين روزهايي كه بستري بود ديديم بعد رفتيم منزل امام و با حسرتي تمام نشدني اتاق امام را ديدي.درو پنجره ، شمد ، كتاب ها ، آئينه ، دمپايي .....
بعد رفتيم نگارستان و عكس ها و خاطرات با امام بودن را مرور كرديم .
مسئول نگارستان بهت پيشاني بند" لبيك يا خميني " را داد كه از من خواستي كه به پيشاني ات ببندم. با غرور خاصي كفش هايت را در آوردي و در كيسه مخصوص اين كار گذاشتي ووارد حسنيه شدي وگفتي: مامان دير رسيديم امام پيش ما نيست.بعد يه گوشه اي نشستي و چند بار با صداي بلند گفتي:" امام ...امام ... دوستت داريم".
كم كم در حسنيه مي دويدي و از ميله ها بالا مي رفتي.تا من نماز زيارت و حاجت بخونم يه چندتايي دوست براي خودت پيدا كرده بودي.
وقتي كليپ ارتحال حضرت امام را ديدي اين اشك بود كه در گوشه چشمانت حلقه زده بود.وقتي رسيديم خونه در حالي كه دستانت را روي سرت مي زدي گفتي: ديدي مامان يادم رفت كه اين كار را در حسنيه بكنم".
عشق به امام در خون و رگهاي كودكانمان جاري است آن را جدي بگيريم.....
محمد سپهر در حسنيه امام :
مابقي عكس ها را در ادامه مطلب ببينيد:
بيمارستان امام :
منزل امام :
در ورودي:
اتاق امام :
ايوان امام :
نگارستان امام :
هر جا كه عكس امام بود محمد سپهر هم بود:
و حسنيه:
و.......