سید محمد سپهرسید محمد سپهر، تا این لحظه: 16 سال و 26 روز سن داره
سپیده زهرا السادات سپیده زهرا السادات ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

تاج سر مامان

محمد سپهر در جماران

1391/3/21 9:02
1,491 بازدید
اشتراک گذاری

سلام شكوفه بهار نارنج  خوبي .امروز قراره بيايي راديو در استوديوي برنامه سلام كوچولو براي همين صبحي كلي سفارش كردم كه زود بخوابي تا بتونبي براي ساعت 13   در برنامه باشي .

عزيزم 14 خرداد بهترين فرصتي بود كه براي بار ديگه تو را ببرم حسينه جماران و از امام خوبي ها بشنوي و سوالاتت را نه يك بار بلكه چند بار تكرار كني. اينكه امام چرا فوت كرد؟چرا صبر نكرد كه تو به خونشون بيايي و با هم در ايوان قدم بزني؟مامان بهشت كجاست؟چرا دشمن امام را حرص مي داد؟ مامان چقدر اتاق امام قشنگه ؟مامان امام وقتي از روي پل حركت مي كرد تا وارد حسينيه بشه  نمي خورد زمين؟و......

14 خرداد با بابا و ماماني و خاله آزاده رفتيم حسينيه جماران . تو با حس عميقي كوچه ها را بر انداز مي كردي . در حاليكه با هواپيما وارد اتاقك گشت مي شدي روبه خانمي كه كيف ها را مي گشت گفتي: با هواپيما اومدم امام را ببرم خونه خودمون.

خدايا اين تويي كه مهر امام را در دل بچه ها انداختي.محمد سپهر كه امام را نديده ببين چقدر زبون مي ريزه.

اول وارد بيمارستان امام شديم و اتاق امام را در آخرين روزهايي كه بستري بود ديديم بعد رفتيم منزل امام و با حسرتي تمام نشدني اتاق امام را ديدي.درو پنجره ، شمد ، كتاب ها ، آئينه ، دمپايي .....

بعد رفتيم نگارستان و عكس ها و خاطرات با امام بودن را مرور كرديم .

مسئول نگارستان بهت پيشاني بند" لبيك يا خميني " را داد كه از من خواستي كه به پيشاني ات ببندم. با غرور خاصي كفش هايت را در آوردي و در  كيسه مخصوص اين كار گذاشتي ووارد حسنيه  شدي وگفتي: مامان دير رسيديم امام پيش ما نيست.بعد يه گوشه اي نشستي و چند بار با صداي بلند گفتي:" امام ...امام ... دوستت داريم".

كم كم در حسنيه  مي دويدي و از ميله ها بالا مي رفتي.تا من نماز زيارت و حاجت بخونم يه چندتايي دوست براي خودت پيدا كرده بودي.

وقتي كليپ ارتحال حضرت امام را ديدي اين اشك بود كه در گوشه چشمانت حلقه زده بود.وقتي رسيديم خونه در حالي كه دستانت را روي سرت مي زدي گفتي: ديدي مامان يادم رفت كه اين كار را در حسنيه  بكنم".

عشق به امام در خون و رگهاي كودكانمان جاري است  آن را جدي بگيريم.....

محمد سپهر در حسنيه امام :

جماران

مابقي عكس ها را در ادامه مطلب ببينيد:

بيمارستان امام :

بيمارستان

منزل امام :

منزل امام

در ورودي:

در ورودي

اتاق امام :

اتاق

ايوان امام :

ايوان

نگارستان امام :

نگارستان

نگارستان

هر جا كه عكس امام بود محمد سپهر هم بود:

نگارستان

نگارستان

و حسنيه:

حسنيه

و.......

حسنيه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان علی خوشتیپ
21 خرداد 91 9:46
خیلی خوبه محمدسپهر رو به اینجور جاها میبرید.من که تا حالا اینجا رو ندیده بودم.برای عموم آزاده؟
محمدسپهر عاقل و باهوشم هم خیلی ناز افتاده تو عکسا
تو استودیو بهت خوش بگذره محمدسپهر معروف

ممنون عزيزم هر وقت گذرت به تهاران رسيد مارا هم با خبر كن.خوشبختانه منزل امام در جماران ديدنش براي عموم آزاده.....
مادر کوثر
21 خرداد 91 9:53


برای مامانی و تاج سرش


دست شما درد نكنه
مامان محمد
21 خرداد 91 10:31
سلام عزیز خاله،واااااااقعا خوش به حالت خاله من که از بچگی عاشق این بودم که به این جور جاها برم،یعنی جاهایی که مربوط به رهبر کبیرمون میشه،مامان زهره دستت درد نکنه من که خییییییلی لذذذذذذت بردم خیلی دوستون دارم به خدا.


ممنون مامان محمد ، گل پسرها را حتما ببوس
باران
21 خرداد 91 10:35
من جدای بحث سیاسی این شخصیت،که دارای احترام هستند.
عاشق این شعرامام هستم.من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم...
یاد جاده جمکران می افتم.با این غزل پرواز میکنم به جاده خاکی چند سال پیش....
و جوابی که مقام رهبری در جواب گفتند...خوندید که حتما؟؟؟


واقعا امام قابل احترامند.حيف كه دركشان نكرديم . محمد سپهر عاشقانه امام خميني را دوست دارند
باران
21 خرداد 91 10:39
امام خمینی:

من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمـار تـو را دیـدم و بیمار شدم
فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم
همچو منصور خریدار سر دار شدم
غم دلدار فکنده است به جانم، شررى
که به جان آمدم و شهره بازار شدم
درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز
که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم
جامه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم
خرقه پیر خراباتى و هشیار شدم
واعظ شهر که از پند خود آزارم داد
از دم رند مى آلوده مددکار شدم
بگذارید که از بتکده یادى بکنم
من که با دست بت میکده بیدار شدم


مقام معظم رهبری:

تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی
تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی
تو که فارغ شده بودی ز همه کان و مکان
دار منصور بریدی همه تن دار شدی
عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر
ای که در قول و عمل شهره بازار شدی
مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی
وه که بر مسجدیان نقطه پرگار شدی
خرقه پیر خراباتی ما سیره توست
امت از گفته در بار تو هشیار شدی
واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی
دم عیسی مسیح از تو پدیدار شدی
یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم
ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی

چقدر عاشق اين شعر امام هستم
ثمین
21 خرداد 91 12:13
ای جانم!
چ با حال!
گلم رمز ها رو قبلا فرستاده بودم که! همون قبلی هاست!
اگه ندارید تا دوباره بفرستم

ممنون عزيز دلم
ثمین
21 خرداد 91 12:15
خصوصی داری

مي يام پيشت
مامان بیتا
21 خرداد 91 17:03



ممنون از لطفت
مامان پریسا
21 خرداد 91 17:29
سلام زهره جون.
چه خوب که تونستید برید اونجا .
من همیشه دوست داشتم برم. ولی هیچ وقت نشد


بيا حتما اينجا خيلي با صفاست البته قبلش منو هم با خبر كن كه منزل ما هم بياين
مامان پریسا
21 خرداد 91 17:29
قربون دل مهربونت برم محمد جان.برای ما هم دعا کن


التماس دعا...
مامان پریسا
21 خرداد 91 17:31
راستی زهره جون چند تا پست جدید و من بی خبر!!!!!!
یعنی بی وفایی از منه؟؟؟؟ شرمنده


اين حرفها چيه مي زني هممون يه جورايي گرفتاريم
مامان احسان
22 خرداد 91 9:00
سلام صبح بخیر ممنون کهبازم به ما لطف داشتی خاله


احسان جون را ببوس
مامان نیایش
22 خرداد 91 11:02
سلام عزیزم ممنون پیش ما اومدی موفق باشید همیشه گل پسرت رو ببوس


ممنون گلم
ameye lara
31 خرداد 91 9:45

i love you

ممنون عمه

ameye lara
4 تیر 91 6:31
__ _█████____████
___████__████_███
__███____████__███
__███_███___██__██
__███__███████___███
___███_████████_████
███_██_███████__████
_███_____████__████
__██████_____█████
___███████__█████
______████ _██
______________██
_______________█
_████_________█
__█████_______█
___████________█
____█████______█
_________█______█
_____███_█_█__█
____█████__█_█
___██████___█_____█████
____████____█___███_█████
_____██____█__██____██████
______█___█_██_______████
_________███__________██
_________██____________█
_________█
________█
________█

ممنون عمه جون