اولين روز مهد:
سلام عزيزم
يك سال گذشت و عزيز مامان به پيش آمادگي مي ره.
يك سال گذشت و گل مامان بزرگتر شده.
ديروز به پيش آمادگي رفي كلاست عوض شده مربي هات عوش شده حتما دوستان جديدي هم پيدا مي كني
عصر ديروز كه تحويلت گرفتم :گفتي اي كاش بازم برم كلاس گل بنفشه اما اسم كلاس شما فرزيا بودگفتي مامان اسمش سخته ولي همين الان كه توي اينترنت جستجو كردم متوجه شدم فرزيا همون گلهاي ريزو نازه حتما عكسش را برات مي ذارم
عزيزم ديروز كه از مهد تحويلت گرفتم يه بادكنك آبي دستت بود و گفتي :مامان برامون جشن نگرفتنديروز عصر خيلي عصباني بودي تا منو ديدي گفتي: مامان يه چيزي بده بخورم الهي قربونت برم فكر كنم ديگه بايد خودتون غذاي خودتون را بخورين براي همين نتونسته بودي شكمت را خوب سير كني
ديروز بعد از مهد رفتيم شهر كتاب و وسايلت را خريديم فكر كنم تا يك شب بيدار بودم و روي تك تك پاستل ها و مداد رنگي هايت بر چسب مي چسبوندم بماند كه تو هم خلاقيتت گل كرده بود و با جعبه هاي دستمال كاغذي خونه سازي مي كردي .
گل مامان از پارسال پاستل ها و مداد رنگي هايت مانده بود فقط كمي قدشان كوتاهتر شده بود، اول خواستم همون ها را برايت بذارم تا به نوعي صرفه جويي كرده باشيم ولي از چند نفر كه پرسيدم مخصوصا همكارم آقاي ميرزاعلي كه روانشناسي كودك خونده گفتند كه برايت مدادرنگي نو و پاستل جديد تهيه كنم چون توي روحيه بچه ها تاثير مي ذاره .
گلكم وسايل لوازم تحرير مثل چيزهاي ديگه گرونه .فكر كنم ديروز تقريبا 150 هزار توماني پياده شديم .ببين چه بر سرمان آوردند كه بعد از كلي گشتن تونستم كاغذ A4 رنگي را برگه اي 50 تومان بخرم .اي واي همه چيز گرانه خدا كنه همه از راه حلا ل بتونن خواسته هاي بچه شون را تامين كنن.
عزيزم قدر زندگي اي كه برات درست مي كنيم را بدون و سعي كن گوشه اي از زحمات والدينت را در آينده جبران كني.من توقع ندارم به خاطر نه ماهي كه در شكمم حملت كردم برايم كاري كني ونه توقع ندارم به خاطر دوسال و نيمي كه شير خوردي!
چه شبهايي كه به پايت بيدار بودم و چه روزهايي كه با خنده هايت جون گرفتم و نه به خاطر سختي هايي كه تحمل مي كنم .
عزيزم فقط مي خوام مثل همين روزا پسرم بموني و همين طوري كه از لبام بوس مي گيري و توي بغلم آرامش.
مامان اين لحظات را هيچ وقت فراموش نكن.
محمد سپهر در اولين روز مهد:
ما بقي عكس ها را در ادامه مطلب ببينيد:
محمد سپهر و لوازم التحرير:
شبكه پويا نمايي روشن بود و تو....
برام آهنگ مي نواختي تا من در آرامش خاطر كارهارا پيگيري كنم
خلاقيتت گل كرده بود و با جعبه هاي دستمال كاغذي خونه سازي مي كردي:
فقط حس را ببين حسي كه ساعت 12 شب را متوجه نمي شه
لالايي پخش مي شه و گل پسر خونه مي سازه.
وفاتح و خوشحال و خندان از ابتكاراتي كه اين موقع شب از ذهنت جوشان شده.
داشت يادم مي رفت تصويري براي گل فرزيا بذارم:
واماگل فرزيا: