كادوهاي روز كودك
سلام عزيزم
وقتي صبح ديروز بردمت مهد يه بنري را جلوي در ورودي گذاشته بودند كه عكس مقام معظم رهبري بود كه براي آرميتا كتاب ورق مي زد.وقتي عكس را ديدي گفتي: مامان منو ببر پيش امام خميني.درحالي كه لباس هايت را عوض مي كردم گفتم: چند بار بگم امام فوت كردن.با عصبانيت گفتي: بابا مي دونم مي گم منو ببرين پيش اين امام !
عزيزم ديروز كه تورا از مهد گرفتم توي دستهات كادويي بود كه همكاران مهد زحمت كشيده بودند ، برات تهيه كرده بودند ، يه ماشين كنترلي.
من هم به نوبه خودم سه جلد كتاب با عنوان : قصه بخوان و رنگ كن (1) و (2) و مجموعه 30 جلدي قصه هاي شيرين جهان را برايت تهيه كرده بودم.بابا هم برات يه شمشير خريده بود بدون نيزه ! آخه اين چند روزه حسابي گير دادي كه برات نيزه تهيه كنيم.واينكه ديروز خانم كاوه عزيز كلي برات كيهان بچه ها آورد و قول داد كه عكس ها و نقاشي هايت را در كيهان چاپ كند.به اميد آن روز.
داشت يادم مي رفت: بابا همراه يه نيزه برات يه ماشين هم خريده بود كه ديروز توي مهد خرابش كرده بودين.وقتي ماشين را نشانم دادي كه نه چرخ داشت و نه چيزي به اسم ماشين گفتم: مگه نگفتم اسباب بازي هايت را خراب نكني.گفتي : علي رضا خراب كرد گفتم خب بهش بگو خراب نكنه .با قيافه اي حق به جانب در حالي كه زل زده بودي به چشمهام گفتي: مامان من فكر مي كردم الان به من مي گي فداي سرت ولي باهام دعوا مي كني.دوستت ندارم.
واينكه چقدر ناراحت شدم به خاطر سانحه اي كه در مشهد به وقوع پيوست.
اسباب بازي جديد محمد سپهر :
ساعت : 14:28 دقيقه نوشتم .