سید محمد سپهرسید محمد سپهر، تا این لحظه: 16 سال و 27 روز سن داره
سپیده زهرا السادات سپیده زهرا السادات ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

تاج سر مامان

یه نفس راحت!

1390/11/11 9:23
972 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسل مامان. صبح قشنگت بخیر. صبح برفی ات بخیر! الهی خیر دنیا و آخرت ببینی.

آخش یه نفس راحت بکشم. خسته شدم دوهفته مدام هی  با عجله و استرس کارکردم.آخش تموم شد.آخش چقدر دلم برای دوستان گل تاج سر مامان تنگ شده بود.آخش.....

گلی دیروز صبح که رسوندمت مهد، چون یه کم دیر رسیده بودیم، آ نقدر حواست به بچه ها بود که یادت رفته بود به خاله نفیسه بگی صبحونه نخوردی و تا ظهر گرسنه مونده بودی.دیروز که شنیدم صبحانه نخوردی کلی ناراحت شدم.آخه گلی مامان تو که اینقدر قشنگ به مامان می گی به چی احتیاج داری پس چرا توی کلاس...

بگذریم. امروز با وجودی که بابایی زحمت کشید و مارا آورد تقریبا 7:15 دقیقه صبح در سازمان بودیم ، ترسیدم ببرمت مهد و تا ظهر روده کوچیکه روده بزرگه را بخوره برای همین به محل کار خاله رفتیم و توسرگرم دیدن کارتون "گوسفندهایی که می خواستند پیتزابخورند" شدی و من از این فرصت استفاده کرده و لقمه نون و پنیر و سبزی ای که برایت گذاشته بودم را دادم تا بخوری


کارتون

وقتی از محل کار خاله اومدیم بیرون داشت یواش یواش برف می بارید، الهی دورت بگردم وقتی که گفتی: مامان من اسب می شم و شما مامان اسبه!  زود پیتکو پیتکو بکن تا برسیم دم مهد

خدارا شکر  که امروز یه نفس راحت می کشم

مابقی عکس ها را ادامه مطلب ببینید

 

محل کار خاله!

محمد سپهر مشغول دیدن کارتون!

دیدن

نمایی دیگر!

کارتون

تماشای کارتون!

تماشا

اسب من به مهد رسیده!

اسب من

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

امید
11 بهمن 90 10:59
سلام
آپـــــــــم ...
منتظرتون هستم .


سلام سلامتی می یاره
مامان پوريا
11 بهمن 90 11:39
سلام ....زهره جان كاش خودت به مربيش مي گفتي كه پسرت صبحانه نخورده چون معمولا بچه ها سر به هوا اند منم امروز يادم رفته شيشه پوريا رو بذارم تو كيفش نم يدونم امروز رو چطوري بگذرونه ..

متاسفانه دیگه نمی ذارن مادرها بچه هایشان را تا دم کلاس ببرند. از همون پائین باید خداحافظی کنیم. محمد سپهر طبقه دوم است.



لحظه عبور
11 بهمن 90 16:09
خوش به حال بچه هاي لوس امروزي كه اينقدر مامانا هواشونو دارن.خدا حفظشون كنه براي پدر و مادراشون.

وقتی نظرتون رو خوندم اشک گوشه چشمم را پرکرد.ای کاش اونارودرک کنیم و خوب تربیت کنیم .شاید از این نکته غافل باشیم
مامان بیتا
11 بهمن 90 16:50
سلام عزیزم
ممنون که به ما سرمیزنید.واقعا از دیدن برف ذوق میکنم و خوشحال میشم همینطور از خبر اومدنش
محمدسپهرگلم رو ببوس

شما هم بیتا جون را ببوس
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
11 بهمن 90 17:10
سلام.صبحونه امروزت نوش جان.چقدر خوبه که سبزی هم میخوری عزیزم.
زهره جون شرمنده.اینقدر سرعت نتمون پایین اومده که حوصله نتگردی رو ازم گرفته

آنقدر کارهست که خودم هم هول هولکی وارد کلبه آینده ام می شم
ولی همیشه اگر هم بهتون سر نزنم دوستتوت دارم وبهتون فکر می کنم
مادر کوثر و علی
11 بهمن 90 19:41
سلام عزیزم در مورد لینک دادن پرسیده بودی. امیدوارم بتونم واضح توضیح بدم. شما جمله ای که قراره روش کلیک بشه تا به مطلب دیگری (سایت مقصد) برسه رو انتخاب میکنید، بعد روی آیکن لینک دادن(سمت راست آیکن شکلک)کلیک کرده یه پنجره باز میشه که آدرس سایت مقصد رو ازتون میخواد (لینکURL)آدرس را وارد کرده و در کادر سوم هم اسم مقصد رو مینویسید و دکه درج رو کلیک میکنید. به این ترتیب با کلیک بر روی جمله شما اسم سایت مقصد نشون داده میشه و بعد باز میشه. موفق باشید اگه سوالی بود بپرسید
مامان یاسین و ستایش
11 بهمن 90 21:36
سلام مامان زهره الهی الاهی ماشالا به این پسر خوب تو رو خدا مواظبش باشید به مربیش بگید که دیگه پسر خوشکلمون گرسنه رها نکنه

یه کم جرو بحثم شده سر همین قضییه

مامان پریسا
11 بهمن 90 22:30
سلام .چه خوب اینجا هم از صبح بارون میاد.
به به چه پسر خوبی که مزاحم کار مامانی نمیشه.

صبح زوده محل کار خاله
محيا كوچولو
12 بهمن 90 0:58
سلام سلام خسته نباشيد ديگه كار تعطيل، حالا نوبت محمد سپهره

فکر می کنی کارتمومی داره



مامانی سید کوچولو
12 بهمن 90 1:02
سلام عزیزم. چه جدی برنامه کودک میبینه؟ میتونه نتیجه اخلاقی رو تو این سن از برنامه بگه؟
مامانی سید کوچولو
12 بهمن 90 1:03
من هم عاشق این کارتون هستم. اون قسمت پیتزاش که واقعا بامزه است

آخه
مامانی سید کوچولو
12 بهمن 90 1:07
خصوصییییییییییییییییییییییییییییی
مامان عسل
12 بهمن 90 12:59
محمد سپهر جون معلومه خيلي کارتون دوست داريا چه با دقت هم نگاه ميکنه هزار ماشالا به اين پسر خوب و مهربون

ممنون
لحظه عبور
12 بهمن 90 14:07
اشك براي چي؟!! جز تعريف و تمجيد كه چيز ديگه اي نبود.تازه كلي تعريف از شخص شما هم در پيام من نهفته بود. منظور من از لوس براي تمام بچه هاي اين دوره و زمانه بود. اما خداوكيلي پدرومادرهاي ما اينقدر هوامونو داشتن و بهمون ميرسيدن؟حالا يك سوال ميكنم خوب رويش فكر كنيد: به نظر شما آينده اين نسل در اين وانفسا چي ميشه؟ اميدوارم باز اشكتون درنياد!!
مادر کوثر و علی
12 بهمن 90 14:25
عزیزم برای اینکه گزینه درج لینک روشن بشه باید اون جمله ای رو که نوشتی (مثلا: اینجا رو کلیک کنید)در حالت انتخاب باشه. یعنی روش کلیک کنی.مثه وقتی که میخوای فونت یا رنگ جمله ای رو عوض کنی و با موس انتخابش میکنی.امیدوارم متوجه شده باشی

خداکنه

ثمین
12 بهمن 90 18:51


الهی !
زهرا
13 بهمن 90 17:21
سلام مامان زهره
آخ که مامانا چقدر از غذا نخوردن بچه هاشون میترسن!
انگار با یه بار غذا نخوردن همه چیش داغون میشه حس مادریه دیگه
چقدر شیرین زبونیه بچه ها رو دوست دارم !
واقعا صادقانه است
(صدایمکن)

ممنون از لطفتون

ثمين
14 بهمن 90 13:20
سلام
اومدم ازتون دعوت كنم كه از نمایشگاه هفت سین دنیای نفیــــــــــس ديدن كنيد
منتظرتون هستم

حتما سر می زنم

مادر کوثر و علی
15 بهمن 90 8:42
سلام عزیزم

پست ثابت وبلاگمو خوندی؟ حتما بخونش. ضرر نمیکنی.مطمئنم خوشت میاد

راستی پست جدید گذاشتم، از نمایشگاه اسباب بازی. نظر یادت نره ها. مرسی

حتما