اولين عكسي كه گرفتم
سلام شكوفه بهار نارنج،عسلم، دوشنبه 18 ارديبهشت به خاطر اينكه در نمايشگاه بين المللي كتاب ، راديو ايران هم غرفه اي داير كرده بود، براي تهيه گزارش مجبور شدم كه به نمايشگاه برم.
مي خواستم با عوامل برنامه "صبحانه به صرف كتاب"به راديو برگردم كه مديرمون طي تماسي ازمن خواست كه در نمايشگاه بمونم چون مدير شبكه براي بازديد مي آمدند.گفتم گل پسر را چه كاركنم؟كه ايشان گفتند چون مي خواهند با خانواده به نمايشگاه بيايند ، مي توانند سيد كوچولو را از مهد تحويل بگيرند و با خودشون بيارند.قبول كردم اما بعد منصرف شدم چون ممكن بود خواب محمد سپهر به هم بخوره و غريبي كنه و توي راه بهونه بگيره و گريه كنه.بنابراين از خاله آزاده خواستم كه وقتي ساعت اداري تمام مي شود دنبال شما بيايدو از بابا خواستم كه در نوبنياد شمارا تحويل بگيرند.
ديدن بابا همان و بهونه گرفتن شما همان .شنيده بودم كه گفته بودي چقدر بدبخت شدم امروز مامانم دنبالم نيامده بعد گريه سرداده بودي كه بريم نمايشگاه تا مامان را ببينيم.اما فكر اين را نكرده بودي كه طفلي مامان از صبح خسته ست و حوصله موندن در نمايشگاه را نداره.به خاطر شما گل پسر قبول كردم و منتظر موندم .تقريبا ساعت 18:30 شما و بابا و خاله آزاده پيشم آمديد.فرصت را غنيمت شمرده ووقتي با نسكافه در غرفه راديو ازتون پذيرايي كردم ، رفتيم غرفه هاي كودك.البته ناگفته نمونه كه از برنامه هاي پرمخاطبمون بروشور تهيه كرده بوديم و دوباره عكس برنامه سلام كوچولو را تبليغ كرده بوديم وقتي عكس را ديدي گفتي: مامان چرا زينب خانوم جلوي من ايستاده ومن معلوم نيستم.
چون موبايلم مشكل داشت نتونستم ازت عكس بندازم براي همين بدون هيچ عذري فقط تونستيم يك سالن را بازديد كنيم و من كتاب هاي مصور شاهنامه ، كتاب نمكي و ماه پيشوني كه به صورت چند بعدي بودو از غرفه نشر افق كتاب هاي روز آفتابي هاپو ، كار با قيچي و ني ني ميس به مهد مي ره را برات خريدم.
برگشتني خونه ماماني رفتيم چون دايي به من گفته بود كه برام موبايل خريده است.ومن اولين عكس را با گوشي جديد ازت انداختم.خيلي خسته بودي ولي خوشحال از اينكه حداقل 10 بار بيشتر داستان نمكي را برات خونده بودم.
اولين عكس تاج سر
با گوشي جديد!
مابقي عكس ها را در ادامه مطلب ببينيد:
سرسره بازي به صرف كتاب!
البته اين عكس ها را فرداي آن روز در محل بازي مهد كودكتون ازت انداختم .صبح زود كنار سرسره بازي مي خواستي كه من بازهم برات داستان بخونم ازفرصت استفاده كردم و در حين بازي تخم مرغ نيمرو با قارچ ت را دادم و خوردي!