سید محمد سپهرسید محمد سپهر، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره
سپیده زهرا السادات سپیده زهرا السادات ، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

تاج سر مامان

محمد سپهر در قطار

1390/5/11 15:05
1,344 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلم ، عزیزم .

این مطلب مربوط به پنج شنبه1390/04/30 می باشد.

صبح زود از خواب بیدار شدم و وسایل را گذاشتم. قبل از رفتن یه سری به خونه مامانی زدیم تا با دایی حسین خداحافظی کنم. وقتی به راه آهن رسیدیمقطار  تو از خواب بیدار شدی!

خوشحال

خیلی خوشحال بودی انگار بال در آورده بودی.

اینم عکسی که کنار قطار انداختی!

کنار قطار

ما با قطار هیستا "اتوبوسی" سریع سر به سمت مشهد حرکت می کردیم. سالن 3 صندلی 21و 22و تو بایستی روی پای من و بابا می نشستی!

اینم عکس تو روی صندلی قطار.

روی صندلی

وقتی حسابی گرمت شده بود ازم خواستی لباستو عوض کنم. کمتر ازیه دقیقه وقتی که نزدیک بود چرت بزنم، ومن از احوال تو غافل بودم با خودکاری که تو دست داشتی تمام دستهایت را خط خطی کردی! تازه می گفتی نقاشی کردی!

منم از فرصت استفاده کردم و ماشین و هواپیمایت را بهت دادم تا بازی کنی!

بازی

اینجا هم مشغول خوردن کیکی!

خوردن

کیک می خوری

راستی صبحانه نون و پنیر با انگو گذاشته بودم که میهماندار قطار نیز صبحانه دادند.موقع ناهار آنقدر خسته بودی که با زور چند تیکه جوجه کباب با نوشابه بهت دادم.

ببین چقدر قشنگ کف قطار خوابیدی!

خواب

خواب

بعد از دو ساعت تاخیر ساعت هفت بعداظهر روز پنج شنبه سی ام تیر ماه سال 1390 به ایستگاه راه آهن مشهد رسیدیم. تو دائم از بابا می خواستی بغلت کنه ولی وقتی دیدی بابا  به خاطر چمدان نمی تونه بغلت کنه یک ابتکار جدید به خرج دادی!

ابتکار جدید

ابتکار

بابا تاکسی گرفت تا خونه عمه بریم .

راه آهنآقای راننده وقتی تو رو دید که روی چمدانی ! بغلت کرد و پشت صندلی عقب ماشین گذاشت . ماشینخیلی گریه کردی ، فرصت نشد که ازت عکس بندازم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)