اين برگ: هنر عكاسي
سلام عزيز دل مادر صبح قشنگ بارانيت بخير از ديشب باران خوبي در تهران اومده ، انگار هواي بهار را استشمام مي كني .
عزيز دلم به حق قطرات پاك اين باران از خدا همه خوبيها را براي همه مخصوصا سلامتي را براي بچه ها و دوري از گزند شر جن و انس را براي تو خواستم كه بهتريني براي مادر.
واما ...
خيلي وقت بود كه جرات نمي كردي نزديك موبايلم بشي..مي دونستي كه گوشي را جديد خريدم و به همين راحتي دوست ندارم خراب بشه . و مهمتر از اون اينكه وبت را با عكس همين گوشي به روز مي كنم.
البته ماجراي ترس تو از موقع اي شروع شد كه گوشي منو توي استخر آب دماوند انداختي.بيچاره گوشي كه بعد از مدتي هنگ شدن ديگه از كار افتاد.
با خنده گوشي را درآب انداختي ولي وقتي عصبانيت منو ديدي با التماس به من فهموندي كه اشتباه كردي .بوسيدمت و خواستم كه ديگه دست به وسايل شخصي ديگران نزني
فكر كنم ارديبهشت ماه بود كه گوشي جديد را خريدم . توي اين مدت اصلا دست به گوشي نزدي تا جمكران .انگار استعداد نهفته ات شكوفا شد و ازم خواستي گوشي را بهت بدم.ومن با علاقه به تو دادم و تو به من گفتي كه دوست داري عكس بندازي و اين هم نتيجه كار:
انداختن اين عكس واقعا مهارت مي خواد:
مابقي عكس ها را در ادامه مطلب ببينيد:
تبصره: (شايد اين پست طور ديگري آغاز مي شد اما باران همه چيز را عوض كرد....)
اين عكس را از خودت انداختي:
فقط ديد را ببين :
يك عكس از اتوبوس هاي شهر قم
ديد باز:
ويه عكس كه خودم هم موندم چه جوري گرفتي.از پشت راننده سرويس
آقاي فاضلي مهربان :
گلي هميشه موفق باشي