محمد سپهر و ماهي كبابي !
سلام عسلم.... خوبي ...بهتري مامان !
صبحي مثل يوزپلنگ داشتي از درختاي جلوي مهد بالا مي رفتي كه انگار دستت به شاخ و برگ درخت گرفت و كمي خراشيده شد...بميرم برات كه گريه مي كردي و منم به خاطر اينكه زودتر خنده را روي لبات ببينم ، مي گفتم : ني ني كوچولوداره گريه مي كني اويه اويه....هر چي گفتم بيا بريم زيارت عاشورا گوشت بدهكار نبود البته گفتي:خيلي دوست داري بيا ولي مامان آخرين روزهايي است كه توي كلاس خانوم زماني هستم....آره عزيزم انشاء الله يكشنبه كلاس بندي جديده و شما پيش دبستاني مي ري ..خدا كنه سال تحصيلي جديد سال خوبي براي همه نوگلامون باشه....الهي آمين!
ماه رمضون همش مي گفتي :مامان كي برام ماهي كبابي مي خري ومن بهت قول دادم كه اولين يكشنبه بعد از ماه رمضان حتما برات مي خرم.
اولين يكشنبه ماه رمضان از مربيتون خواستم كه بهتون ناهار نده....چون بايستي براي برنامه "سلام كوچولو"
مي امدي و اسمت آفيش بود..بهترين بهونه بود كه زود دنبالت بيام وناهار باهم بريم رستوران مديران تا من به وعده خودم عمل كنم.
سر از پا نمي شناختي ....با همكارم خانم عظيمي و خاله راهي رستوران مديران شديم و برات خوراك ماهي كبابي سفارش دادم.البته خوراك جوجي هم به عنوان تغذيه سفارش دادم كه اگه توي استوديو دلت ضعف رفت بخوري.(چون تو عادت نداري برنج و نان بخوري ).
(قبل از ماهي كبابي )
وقتي شروع كردي به خوردن گفتي: مامان كاشكي دوتا سفارش مي دادي من سير نمي شم....گفتم حالا بخور..وسطهاش گفتي: مامان چرا اينقدر اين ماهي را سوزاندن....گفتم چون از روغن استفاده نكردن و روي شعله آتش كبابش كردن....بعد از چند تيكه خوردن گفتي: مامان من ديگه ماهي كبابي دوست ندارم.....
سيد محمد سپهر زير درخت بيد مجنون !
مادر ساعت :10:18 صبح
تبصره: البته يه چندباري هست كه دوباره دلت ماهي كبابي مي خواد ..انشاء الله سر فرصت دوباره
مي برمت.