محمد سپهر و محرم 1432
معمولا در این ایام کسی درست و حسابی از دیگران احوالپرسی نمی کنه. اگه هم احوالپرسی کنه حتما در پایان سخنانش می گه "لعنت بر یزید".
گل مامان ما پارسال دهه اول محرم در روستای خیر آباد بودیم. آنجا مراسم تعزیه مفصلی می گرفتند. حتی اسب و آورده بودند و با قهوه از میهمان ها پذیرایی می کردند.
گل مامان وقتی تو گوسفندها را دیده بودی که سر بریده بودند، خیلی اشک ریختی تا جایی که دست روی سرشان کشیدی و گفتی: گریه نکن. بعد به من گفتی: مامان چرا سر گوسفندها را می برند. چرا علی اصغر را شهید کردندو چرا های دیگه که من مجبور شدم داستان کربلا و مظلومیت امام حسین(ع) و یارانشان را برایت هزار هزار بار تعریف کنم و تو باز بخواهی گوش کنی. نمی دونم از این شنیدن ها دنبال چه چیزی می گشتی؟!اما آرزو دارم که بتونم تورا حسینی وار بزرگ کنم.سید کوچولو نمی گی آمین؟!
ارادت و ادب!
دستهایت را بالا بردی تا به دستهای حضرت ابوالفضل(ع)برسد!
خوشحال از اینکه عزادار خوبی بودی!
نگاهی پر محبت نسبت به مادر!
کنار علم ، بغل مادر!
خسته و گرسنه بعد ار مراسم عزاداری توی کیف مامان دنبال ژله می گشتی!
سید مامان همیشه گل باشی اما عمرت مثل گل نباشه!