سید محمد سپهرسید محمد سپهر، تا این لحظه: 16 سال و 29 روز سن داره
سپیده زهرا السادات سپیده زهرا السادات ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

تاج سر مامان

محمد سپهر و تاسوعای 1433

1390/9/22 12:39
2,238 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلم ، امسال محرم با بابا و مامانی و خاله آزاده و بابا حاجی رفتیم خوانسار . البته  یکشنبه شب رفتیم ترمینال جنوب تا با ماشین  های تعاونی 17 راهی شویم.  از اونجا رفتیم روستای سرسبز سنگ سفید. هوا خیلی سرد بود، وقتی رسیدیم تو گفتی گرسنه هستی ومامانی برایت تخم مرغ محلی نیمروکرد. همچنین مقداری شله خوردی و خوابیدی.  روز تا  سوعا دایی نذر داشت که با شیر کاکایو  و چای و شیرینی  از عزادارن حسینی پذیرایی کند.وقتی صبحانه خوردی زود لباس هایت را تنت کردم، سربند روی کلاهت گذاشتم و مچ بندهای "یا حسینت" را را روی کاپشن چرمت قرار دادم. با احمد دایی حسابی طبل زدی و می گفتی داری آهنگ می زنی.

 

پشت به نور ، با احمد ، در حال طبل زدن!

طبل

کنار تکیه امام حسین(ع)!

تاسوعا

زیر پرچم آقا!

زیر پرچم

حاشیه های روز تاسوعا!

بعد از مراسم هوس الاغ سواری کرده بودی، هرچی دایی می گفت نمی شه  تو کت تو نمی رفت. داشتیم وسایل را جمع می کردیم که گفتی تو هم می خواستی کمک کنیو دوست داشتی کتری های بزرگ را  جابجا کنی. دیدم خیلی عصبانی شدی زود سرت را شیره مالیدم و رفتیم پیش دایی تا الاغ سواری کنی!

الاغ سواری!

الاغ سواری

الاغ سواری

بعدظهر  با خانواده سر مزار شهدا و اموات رفتیم. آنجا هم دایی خیرات کرد. بعد از آن خانه دایی بزرگم رفتیم، بعد از خوردن چای تو خوابیدی و بابایی مجبور شد تورا بغل کنه تا خونه خاله بریم. شب خونه خاله ماندیم تا صبح به خوانسار برای دیدن تعزیه برویم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

lمحمد طاها
23 آذر 90 8:26
سلام خاله ممنون که بازم بهم سر زدی . یه چند روزی مسافرت بودیم چندروزی هم تنبلی کردیم که سر جمع شد یک ماه که چیزی ننوشتم . انشا الله به همین زودیها همه رو می نویسم .