سید محمد سپهرسید محمد سپهر، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره
سپیده زهرا السادات سپیده زهرا السادات ، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

تاج سر مامان

دلتنگی های محمد سپهر در دوری از بابا

1390/10/12 12:19
816 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل گلی مامان.

دلتنگی

سلام. صبح چشم پزشک به مهد اومده بود که چشمهای قشنگ شما را با دستگاه معاینه کنه. شما روی صندلی نشستی تا خاله کارش را انجام بده. گل مامان خداراشکر چشمهات صحیح و سالمه.اما از بس که علی رضا لامپ ها را خاموش و روشن کرد و چشم پزشک احساس کرد که اگه برای بار دوم شمارا روی صندلی بنشاند شاید همکاری نکنی از من خواستن شمارا به چشم پزشکی که معرفی می کنن ،  ببرم.  واما اندر احوالات محمد سپهر:

از وقتی که بابا رزمایش رفته اخبار را با دقت بیشتری می بینی، شاید بابا را بببینی.

گلی در دعای ندبه که صبح روز جمعه از چابهار به طور مستقیم پخش شد، یه لحظه دوربین بابا را نشان داد با شادی گفتم:" بابا حسن بابا حسن". تو که خواب بودی زود چشمهایت را باز کردی توی بغلم، خودت را جادادی و با لبخند گفتی: من بابا را دیدم.

ناگفته نماند که حسابی دلت برای بابا تنگ شده ، می گی: هزار، هزارویکی دلم برای بابا تنگ شده. توکه فقط  پنج تا دلت برای مامان تنگ می شد(وقتی رفته بودم کربلا به مامانی گفته بودی دلم پنج تا برای مامان تنگ شده!)  ببین کارت به کجا رسیده که تا هزارتا هم تنگ شده!

تبصره: یا سواد محمد سپهر بیشتر شده یا دلتنگی برای بابا!

دوشب است که دیر می خوابی. با اخم و تخم می گی: مامان پاشوبریم خونه خودمون!(ما به خاطر اینکه تنها نباشیم خونه مامانی اومدیم)  فکر می کنی یا بابا خونه است ؟یا اگه ما خونه بریم بابا زودتر بر می گرده؟!

تازه ساعت دوازده شب هوس چای با کیک می کنی و مامان زهره بیچاره مجبور است برای شخص شما یک فنجان چای تازه دم کند!. نوش جون. خوش به حالت که همچین مامانی داری. داره حسودیم می شه.

از موقع ای که بابا رزمایش رفته دوتا برایت اسباب بازی خریدم. یکی تیرو کمان که چهارشنبه پیش خریدم. آنهم به خاطر اینکه بچه خوبی بودی. دومیش را هم دیروز برایت خریدم یک هلی کوپتر. تو که عاشق هواپیما هستی.

تازه شنبه ای جلسه با مربیانت در مهد بود که شرکت کردم. وقتی خاله حسینی نقاشی هایت را نشان می داد در یک نقاشی آزا د یک مرد کشیده بودی و به خاله گفته بودی که این باباست و دارد سوار تراکتور می شود.  بببین فکر تاج سر مامان تا کجا می رود؟تازه جدیدا گفته ای که دوست نداری خلبان بشوی

خلبان

و می خواهی عمو الاغی بشی.

عمو الاغی

موندم با این فکرها و آرزوهایت.

تا یادم نرفته بگم جمعه و شنبه تورا برای دیدن نمایش"دست ماه " به سینمای فجر بردم. و تو از نزدیک  داستان کربلا و آب آوردن حضرت ابوالفضل (ع) را هم دیدی و هم شنیدی. اما چون  باطری موبایلم با اشکال روبرو شده نتونستم عکس بندازم.

سید کوچولوی مامان  چند روز دیگه صبر کن بابا حتما می یاد.

قربون دلتنگی هات برم مرد باش. بابا حتما می یاد!

دلتنگی


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان مهنا
12 دی 90 15:37
ووووووووواااااااااااااااااای خدای من ببینیدش چ تریپی هم اومده
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
13 دی 90 15:51
فدای تو با این آرزوهای قشنگ.