محمد سپهر و اربعین حسینی!
سلام گل گلی مامان. شنبه ای حسابی دلم هوس زیارت شاه عبدالعظیم را کرده بود. تصمیم گرفتیم به زیارت این بزرگوار بریم. همین که حاضر شدیم، حرکت کنیم خاله زهرا و بچه ها به خونه مامانی اومدند. خیلی دلت می خواست پیش زینب بمونی و بازی کنی. گفتم: می ریم دوباره برت می گردونم خونه مامانی. خیلی دلم می خواست مامانی و باباحاجی هم همراهمون بیایند.اما اونا میهمان داشتند.
در مسیر کنار خیمه یک هیات دوتا اسب مجسمه ای ساخته بودند. اسب تمثال امام حسین که حضرت علی اصغر را در بغل دارد و اسب خونین علی اکبر. به بابا گفتی که دوست داری سوارشان بشی. هوا خیلی سردبود. بعد از آن در پارک شهرری تاب بازی کردی و سرسره سواری! آماده شدیم که به حرم برویم. ساربانی را دیدیم که شتری دوساله را همراه خود کرده بود که تخت حضرت علی اصغر در کجاوه آن بود.سوار شتر شدی. تازه گفتی: دوست داری دهانه آن را نیز بگیری و چند قدمی با شتر حرکت کردی.
نماز جماعت ظهر و عصر را خواندیم. تو همراه بابا بودی. حرم خیلی شلوغ بود. با خیل جمعیت نزدیک حرم شدم و سلام دادم به امید اینکه باز قبر شش گوشه امام حسین(ع) را زیارت کنم. اما این دفعه همراه گل پسر و همسر.وقتی سر قرارمان برگشتم، دیدم بغل بابا خوابت برده. به سمت رستوران حرکت کردیم وقتی خواستم روی صندلی بذارمت بیدارشدی. خداراشکر که به موقع بیدار شدی تا ناهار نان داغ همراه با کباب داغ را بخوری.
برگشتنی خونه مامانی رفتیم و تا اذان مغرب با زینب خانوم بازی کردی.
مابقی عکس ها را ادامه مطلب ببینید:
تمثال اسب امام حسین(ع)
سوار بر شتر!
طبل زن کوچک!