سید محمد سپهرسید محمد سپهر، تا این لحظه: 16 سال و 26 روز سن داره
سپیده زهرا السادات سپیده زهرا السادات ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

تاج سر مامان

آخرش خاله را ديدي!

گلبوته مامان خيلي دوست داشتي خاله شادونه و دونه ها  را از نزديك ببيني با لطف مامان علي رضا اين امر محقق شد وما تونستيم  ديروز عصر شما را ببريم و از نزديك خاله را ببيني.چون برنامه زنده بود همون ديروز  هم از تلويزيون پخش شد . ايندفعه سعي مي كنم جور كنم تا بري سر برنامه عموپورنگ! خاله شادونه : ومحمد سپهر در حال انتظار: محمد سپهر در حال انتظار: و هركي روي صندلي ات مي نشست مي گفتي: اينجا جاي من بود! با هزار زحمت بردمت دستشويي همش مي گفتي:خب هرموقع ديش داشتم مي يام بيرون هرچي توضيح مي دادم بابا برنامه به هم مي خوره واگه بيرون بيايي ديگه راحت نمي دن گوشت بدهكارنبود.با آرامش توضيح دادم برنامه راديوي...
26 شهريور 1391

مباركه!

سلام عزيز دلم صبح قشنگت بخير برنده شدنت ، اول شدنت مبارك. البته همه ني ني ها قشنگ خوابيده بودن، مگه مي شه ني ني اي قشنگ نباشه يا قشنگ نخوابه.همتون عزيزين چون جيگر گوشه مامان ها و باباها هستين.چون اميد و آرزويين.گلم فقط به خاطر اينكه معتقدم آدم يا كاري را شروع نمي كنه يا بايد خوب به سرانجام برسونه  وفقط وفقط به خاطر دل كوچيكت كه دوست داري مزه برنده شدن را بچشي تصميم گرفتم توي مسابقه شركتت بدم ودر اين جا از همه دوستان كه به تاج سرم محمد سپهر سيد كوچولوي مامان راي دادن تشكر مي كنم باشه به موقع من هم جبران كنم. در اين مسابقه شما گل پسر نفر ا ول شدين.ماماني خدا كنه هميشه خوابهاي خوب ببيني. هميشه به بازي! برندگان مسابقه رو...
25 شهريور 1391

چمخاله و اوقاتي خوش:

عزيز دلم تقريبا ظهر دوشنبه 6 شهريور ساعت 12:30 اومدم مهد دنبالت تا با بابا بريم خونه و با دوست و همكار بابا كه پسر بچه اي به نام بنيامين 6 ساله داشت  به سمت چمخاله حركت كنيم. توي مسير خونه گرفتي خوابيدي من هم به سرعت وسايل سفر را جمع كردم و بعد از نماز حركت كرديم .مسير طولاني و قشنگ بود من و بابا نشده بود ناهار بخوريم ولي براي توي راه الويه درست كرده بودم. اما نمي دونم چقدر دوست بابا عجله داشت كه زود برسه هرچي اصرار كرديم  قدري توقف كرده و استراحت كنيم انگار گوششان بدهكار نبود فكر كنم ساعت 8 شب بود كه جايي ايستاديم و من تونستم چند لقمه الويه بخورم.خسته و كوفته ساعت 11 شب رسيديم محوطه قشنگي بود بعد از دوچرخه سواري با بنيامين كه پدر ...
18 شهريور 1391

با همين پاهاي كوچك

سلام عزيز دلم گلبوته ام خوبي مامان ؟ااز ديروز تا حالادل توي دلت نيست آخه قراره اين چند روزه تعطيلات تهران بريم شمال اگه خدا بخواد. عزيزم قربون اين پاهاي كوچيكت برم كه توي اين كفش هاي جديد حسابي مردونه تر شده.پنج شنبه اي بود كه بابا و ماماني رفتيم ميدان امام حسين براي يه خريد مختصر آخه شب اون روز  عروسي همكار بابا بود و دوست داشتم برات يه كفش نو بخرم .هرچند كه خيلي وقت بود كه بهت قول داده بودم مي ريم بازار ولي نشد.پنج شنبه اي هم خيلي طولش دادي براي همين نشد كه با هم بريم بازار وقتي جلسه بابا تموم شد موضوع را براش تلفني گفتم كه گفت:  ظهر مي يان دنبالمون.بعله رفتيم و برات يه كفش خوشگل خريديم.تازه يه كيف جديد مهد هم خريدي .البته خيلي...
6 شهريور 1391

وقتي محمد سپهر وزنه بردار مي شود:

سلام عزيز دلم برگزاري مسابقات المپيك لندن بهترين بهونه بود كه با  بابا يي زير  كولركنار تلويزيون دراز بكشين و سينه به سينه و نفس به نفس  مسابقات را تماشا كنين  . اينجا بود كه متوجه شدم پسرا غير از مهر و محبت مادرانه كه هر روز اونو به زبون مي يارند به كسي احتياج دارن كه اونارا در خيلي از مراحل زندگي همراهي كنه كه يكي از اون موارد : افتخار و غرور ملي يه ! يادمه يه روز بابايي به شما گفت: محمد سپهر من يه كم دراز مي كشم وقتي بازي كشتي شروع شد منو صدا بزن من مشغول آشپزي بودم كه متوجه شدم با شور و شوقي خاص بابا را بيدار مي كني كه پاشو پاشو الان برنده مي شيم ها! شايد بگي مامان چند وقت از بازي ها مي گذره و اختتاميه اش هم تمو...
5 شهريور 1391

روياي زيبا

تصميم گرفتم عكس خواب محمد سپهر را در مسابقه روياي زيبا شركت بدم .  اين عكس زماني را نشان مي دهد كه  محمد سپهر در مسير آمدن به مهد  (صبح زود) در سرويس خواب است . الهي خواب هاي خوش ببيني: بعدا نوشت: عزيزم با كد 41 در اين مسابقه شركت كردي. اين هم  لينك و نشاني مسابقه و كساتي كه باهات رقابت مي كنند. http://lavashak.niniweblog.com/post36.php مسابقه روياي زيبا: ...
4 شهريور 1391
1