ماماني يادته ؟!
سلام شكوفه قشنگم .
سلام گل هميشه بهارم.
سلام وجودم.
(محمد سپهر در حال گل بازي ، روستاي خير آباد):
ماماني يادته پارسال دوربينم را توي استخر حياط ماماني توي دماوند انداختي؟
يادته دايي با وجودي كه روزه بود سعي كرد كه سيم كارت موبايلم را از آب دربياره.
از اون روز به بعد موبايلم با مشكل روبرو شده.گاهي عكس ها را هم تار مي گيره.اما چند روزي يه كه تبش حاد شده و به سختي روشن مي شه . بيچاره عكس هايي كه اون تو گير كردن و من موندم كه چه جوري وبت را آبديت كنم.
به خاطر همين منتظر يه رم هستم تا بتونم خاطره هاي اين چند روزه را احياء كنم . خاطره هايي مثل ستاره دار شدن دندونت، زماني كه دكتر شدي و مهمتر از اون سفري كه هفته پيش به خوانسار داشتيم .پس تا اون لحظه صبوري كن.
البته اين مطالب را بيشتر براي مادر كوثرجون گفتم كه احساس كردن من يه طور ديگه اي شدم.بابا گوشي ام خرابه چرا آدم وانسان را به هم مي چسبونين تا ثابت كنين يه چيزي شده؟!
راستي تاج سر امروز صبح به همراه مامان دينا و امير مهدي و محمد طاها و محمد صدرا از زحمات مربي هاتون خاله نفيسه و خاله حسيني به مناسبت روز معلم تشكر كرديم.
جا داره كه همين جا از معلم كلاس اولم خانم سبزعلي تشكر كنم و اين شعر را تقديم همه معلم ها مخصوصا مامان ماهان جونم و مامان محيا جونم كنم.
هر حرف و هر پيامت درسي براي من بود
زيرا كه آن حرف تو حرف خداي من بود
هر نكته از كلامت پندي براي من بود
درس رها شدن از زنجير و بندگي بود