سید محمد سپهرسید محمد سپهر، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره
سپیده زهرا السادات سپیده زهرا السادات ، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

تاج سر مامان

محمد سپهر و حرم امام رضا(ع)

1390/5/12 15:04
1,666 بازدید
اشتراک گذاری

من و تو و بابایی به سمت حرم حرکت کردیم. انگشتر بابایی خراب شده بود و می خواست اونو تعمیر کنه بعد از پرس و جوی فراوان متوجه شدیم که بایستی به پاساژ " زیست شرق " برویم!

تو چون توی مغازه های اطراف حرم هلی کوپتر دیده بودی دایم بهانه گرفتی و هلی کوپتر می خواهی!

بهت گفته بودم که بعد از حرم برات می خرم چون اجازه نمی دهند اسباب بازی داخل حرم برده شوداما گوش تو به این حرفها بدهکار نبود!

از باباخواستم که برات اسباب بازی ای که با سلیقه تو انتخاب می شود ، خریداری کند و تو یک هلی کوپتر آبی رنگ انتخاب کردی!

نه انگار که تو قبلا از این اسباب بازی ها داشته ای !؟هلی کوپتر

همون جا مشغول بازی شدی.

بازی

 

وقتی به حرم امام رضا (ع) رسیدیم اجازه ندادند که اسباب بازی ات را داخل بیاری و مجبور شدی که آن را به صندوق امانات تحویل بدهی!خیلی گریه کردی! بغض کردی!

بغض کرده

بابایی می خواست تجدید وضو کند و من هم به خاطر اینکه حواس تو رو پرت کنم. آوردمت کنار وازت عکس انداختم.

دلخوری

باورت می شه من و تو بابایی را به مدت 10 دقیقه گم کردیم!

 اینجا هم می خواستی از سقا خونه آب برداری!

سقاخونه

سقا خونه

با بابایی به سمت زیر زمین رفتیم تا جای مناسبی برای نشستن و دعا کردن پیدا کنیم و تو چون خیلی گرسنه بودی از من طلب کیک و آبمیوه کردی!

کیک

می خواستم نماز بخونم که دیدم تو داری ازقفسه های کتاب دعا بالا می روی!

بالا رفتن از قفسه کتابها

آفرین که می خواهی دعا بکنی!

برداشتن کتاب

اینجا هم کنار پله برقی هست.

پله برقی

 و تو به دنبال کبوتر مریض؟!کبوتر

تبصره: عید امسال وقتی با عمو حاج آقا شوهر عمه قمر به حرم امام رضا (ع) رفته بودیم بعد از نماز جماعت دیدم که تو یه کبوتر داری! گفتم محمد سپهر اینو از کجا آوردی؟! گفتی: خدا بهم داد!و حاج آقا تعریف کرد که یه کبوتر از آسمون به سمت محمد سپهر می آید و روی زمین می افتاد! برای همین محمد سپهر آن را بردارد و خوشحال می شود و می گوید: آخ جون چون من پسر خوبی بودم امام رضا به من کبوتر داد!شما کبوتر را خونه عمه آوردید! صبح عمه متوجه می شود که کبوتر مرده آن را در انباری می گذارد و گربه ناقلا آن را می برد! خیلی گریه کردی و هی می پرسیدی چرا کبوترت مرده ! ما هم گفتیم چون مریض بوده ! از آن موقع به بعد هر وقت می بریمت حرم امام رضا (ع) از امام رضا کبوتر مریض می خواهی!

آنقدر التماس بابا می کنی که تو رو در محل نگهداری کبوترها بگذارد

کبوتر

تا تو به دنبال کبوترها بدوی. و اینجا!

به دنبال کبوتر

محمد سپهر . گل مامان چشمات از خوشحالی برق می زنه . ببین چقدر قشنگ کبوتر رو نگاه می کنی!

کبوتر

سید کوچولو زیارتت قبول!

)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)