محمد سپهر و کبوترهای حرم
سلام گلم عزیزم .
تو که سحر مثل مامان و بابا از خواب بیدار می شی و می گی روزه کله گنجشکی می گیری . چند روزی یه که از سفر به مشهد برات صحبت می کنم. پس این یکی را هم گوش کن.
سعی کردم که شب قبل تو رو زودتر بخوابونم تا فردا صبح زود به حرم امام رضا(ع) بریم. صبحانه نخورده راه افتادیم. عمه قمرت می گفت حداقل یه چایی بنوشید. از او اصرار واز ما انکار . توی راه کیک و آبمیوه خریدیم . سر قبر شیخ طبرسی رفتیم تا کیک وآبمیوه امان را بخوریم.
بعد رفتیم به سمت حرم. طبق معمول باز هم کبوتر دیدن و تو انگار نه انگار که همین دیروز کبوتر دیدی !
فکر می کنی عرض چند دقیقه تونستی کبوتر بگیری!
کبوتر بازی چه کیفی داره!
با چه دقتی نگاه می کنی!
وقتی حسابی کبوتر بازی کردیم . دیگه رفتیم سمت حرم!
ولحظه دعا!
بعد از زیارت ( تبصره) : با با می گفت ضریح را گرفته بودی و اسم همه کسانی که دوستشان داشته بودی را یاد کرده بودی!دوباره رفتی سمت کبوترها. اونجا بود که یه ماشین دیدی بعد از اجازه از صاحبش سوار ماشین شدی!
عشق ماشین!
یک نما از فتح بزرگ محمد سپهر!
دنباله ماشین!
وقتی عمو اومد دنبالمان چون حسابی دلمان ضعف می کرد یه بستنی خوردیم.
خوشمزه است! نوش جونت! همیشه به بستنی!