عزيزم دلتنگي نكن ، بابا مي ياد!
سلام عزيز دلم صبح قشنگ باراني ات بخير.صبح با چتر حسابي زير باران حال كردي.وقتي توي ماشين بودي گفتي: مامان ديشب يه خواب خوب ديدم .در حالي كه روي گل ماهت را مي بوسيدم خواستم تا خوابت را تعريف كني.گفتي: خواب ديدم يه جايي رفته بودي ، بعد من و بابا با يه دسته گل اومديم دنبالت .بعد رفتيم اسباب بازي فروشي و يه اسباب بازي برام خريدي.
قربون اون دل پاكت برم چون ديشب خواب بابا را ديدي و مهمتر از اون اسباب بازي خريدي اينقدر خوش اخلاقي و صبح خيلي راحت چشمهاتو بازكردي.توي مسير مهد زير درخت ها يه چند تايي ازت عكس انداختم.مهمتر از اون اين كه روي برگهاي زرد و نارنجي راه رفتيم و يه چندتايي هم براي محل كارم برگ سرخ جمع كردم.
ديروز كلي برگ سرخ و زرد و حنايي و نارنجي برات جمع كرده بودم كه ببري مهد.جالب اينجاست كه گفتي: چون هواباراني بود مربي تون برگهاراروي فرش كلاس ريخته تا شما و بچه هاي ديگه روش راه برين و متوجه بشين كه در فصل پائيز برگها چه رنگي مي شه.
عزيزم ديروز توي سرويس خيلي بي قراري كردي و دايم مي خواستي كه بابا برگرده تا تورا هم به ماموريت ببره. بهت حق مي دم آخه از شنبه سحر بابا را نديدي ، شماره موبايل بابا را گرفتم توي دلم خدا خدا مي كردم كه آنتن بده.وخداراشكر كه آنتن داد و تو تونستي يه دل سير با بابا حرف بزني.عزيزم بابا قول داد كه زود زود بياد تو هم دلتنگي نكن بابا زود مي ياد!
محمد سپهر و روز باراني:
عكس مال صبح امروزه، مراقب باشين دستاتون نسوزه چون داغه داغه .
مابقي عكس ها ادامه مطلب:
قربون ژستهات، خوش اخلاق مامان:
البته توي مسر راه شعر:"باز باران با ترانه" را براتون خوندم و تو هم مي گفتي:دوباره دوباره.منم كه خوانندگيم گل كرده بود صدامو بازكردم و برات هي خوندم...............
وتو هم شعر:
"پائيز اومد دوباره برگها شدن ستاره
ستاره طلايي سرخ و زرد و حنايي
اومد باد پائيزه برگهاي دونه دونه
از آسمون جدا كرد توي هوا رها كرد"
را برام مي خوندي و منم مي گفتم: دوباره دوباره..........................
مادر ساعت 10 دقيقه مانده به 10 صبح