ديشب من كه خوابيدم خواب ......
مي خواستم براي روز يكشنبه بيارمت برنامه "سلام كوچولو"چون شعر دويدم و دويدم به كربلا رسيدم را از حفظ بودي دوست داشتم اين شعر را بخوني تا توي ماه محرم صدات از برنامه "سلام كوچولو" پخش بشه.براي همين با گلريز هماهنك كردم كه اسمت را آفيش كنه.
يكشنبه اي بعد از نماز اومدم دنبالت.وقتي به اتاقت رسيدم به مربي ات گفتم محمد سپهر را مي خوام ببرم گفت:خوب بود مي گفتي؟گفتم درروزنگارش نوشتم گفت:بعد از خواب بچه ها معمولا دفترهارانگاه مي كنيم البته محمد سپهر مي گفت كه مي خواد بره راديو ولي به حرف بچه ها كه نمي شه توجه كرد؟
برام اين نكته خيلي جالب بودبا خنده گل پسري را كه چشمهاش داشت گرم مي شدرا تحويل گرفتم،زود لبسهات. عوض كردم .دم مهد مامان آتوساراديدم كه دنبال بچه اش آمده بود،باهم به سمت راديو آمديم.خداراشكر سرحال و قبراق بودي وخوابت نمي اومد.وارد استوديو شديم يه سلام بلند به خانم وكيلي گفتي وروي صندلي نشستي .
به خانم وكيلي گفتم كه چه شعرهايي را مي خواهي بخوني.خانم وكيلي هم خوشحال شد.در برنامه اول اين شعر را خوندي:
ديشب من كه خوابيدم
ديشب من كه خوابيدم خواب حسين وديدم
خواب امام سوم نوراني بود و زيبا
اومردخوب خدا مهربون و توانا
سرور كربلا بود بهش گفتم: حسين جان
توخوب و مهربوني تو نور چشم مائي
توهديه خدايي
تبصره:
البته اين شعررا ديروزتوي كلاس موسيقي عمو بابك باهاتون تمرين كرده بود.اما همه اش را به خاطر
نمي آوردي.قابل توجه كساني كه مي گن موسيقي چيز خوبي نيست.واقعا موسيقي معجزه مي كنه .خواستي تا اسباب بازي پيانوي خونه ماماني را برات بيارم و مشغول نواختن آن شدي.بعد شعرت را مي خوندي متوجه شدم وقتي آهنگ ميزني بيت هايي كه يادت رفته را به خاطر مي آوري.من هم از فرصت استفاده كردم و آن هارا نوشتم و بعد با هم تمرين كرديم تا خوب به خاطرت بمونه.اونقدر قشنگ درذهنت نقش بست كه به عنوان اولين شعر خوندي.
سيد محمد سپهر در استوديوي ضبط"سلام كوچولو"
(عجب حس تملكي)!
مابقي مطلب و عكس هارا در ادامه بخوانيد و ببينيد:
مادر ساعت :13:39
ديشب من كه خوابيدم خواب ......
مي خواستم براي روز يكشنبه بيارمت برنامه "سلام كوچولو"چون شعر دويدم و دويدم به كربلا رسيدم را از حفظ بودي دوست داشتم اين شعر را بخوني تا توي ماه محرم صدات از برنامه "سلام كوچولو" پخش بشه.براي همين با گلريز هماهنك كردم كه اسمت را آفيش كنه.
يكشنبه اي بعد از نماز اومدم دنبالت.وقتي به اتاقت رسيدم به مربي ات گفتم محمد سپهر را مي خوام ببرم گفت:خوب بود مي گفتي؟گفتم درروزنگارش نوشتم گفت:بعد از خواب بچه ها معمولا دفترهارانگاه مي كنيم البته محمد سپهر مي گفت كه مي خواد بره راديو ولي به حرف بچه ها كه نمي شه توجه كرد؟
برام اين نكته خيلي جالب بودبا خنده گل پسري را كه چشمهاش داشت گرم مي شدرا تحويل گرفتم،زود لبسهات. عوض كردم .دم مهد مامان آتوساراديدم كه دنبال بچه اش آمده بود،باهم به سمت راديو آمديم.خداراشكر سرحال و قبراق بودي وخوابت نمي اومد.وارد استوديو شديم يه سلام بلند به خانم وكيلي گفتي وروي صندلي نشستي .
به خانم وكيلي گفتم كه چه شعرهايي را مي خواهي بخوني.خانم وكيلي هم خوشحال شد.در برنامه اول اين شعر را خوندي:
ديشب من كه خوابيدم
ديشب من كه خوابيدم خواب حسين وديدم
خواب امام سوم نوراني بود و زيبا
اومردخوب خدا مهربون و توانا
سرور كربلا بود بهش گفتم: حسين جان
توخوب و مهربوني تو نور چشم مائي
توهديه خدايي
تبصره:
البته اين شعررا ديروزتوي كلاس موسيقي عمو بابك باهاتون تمرين كرده بود.اما همه اش را به خاطر
نمي آوردي.قابل توجه كساني كه مي گن موسيقي چيز خوبي نيست.واقعا موسيقي معجزه مي كنه .خواستي تا اسباب بازي پيانوي خونه ماماني را برات بيارم و مشغول نواختن آن شدي.بعد شعرت را مي خوندي متوجه شدم وقتي آهنگ ميزني بيت هايي كه يادت رفته را به خاطر مي آوري.من هم از فرصت استفاده كردم و آن هارا نوشتم و بعد با هم تمرين كرديم تا خوب به خاطرت بمونه.اونقدر قشنگ درذهنت نقش بست كه به عنوان اولين شعر خوندي.
شعر دومي كه خوندي، اين بود:
دویدم دویدم به کربلا رسیدم
کنار چشمه آب یک مشک خالی دیدم
مشک ُ دادم به چشمه چشمه به من اشک داد
اشکُ دادم به زمین زمین به من لاله داد
لاله به رنگ خونه تو گوش من می خونه
حسین حسین حسین جان حسین حسین حسین جان
وقتي خانم وكيلي ازت پرسيد؟چه كسي اين شعررا بهت يادداده با خنده گفتي: دخترخاله ام يادداده.
در برنامه بعدي شعر :
پائيز پائيز پائيزه
پائيز پائيز پائيزه برگ درخت مي ريزه
پائيز چقدر قشنگه همه جاش رنگارنگه
مهر و آبان و آذر از راه رسيد
آي بچه ها باد پائيزي وزيد
برگ درختا قهوه اي ، زرد،نارنجي
ميوه هاي توي سبد، سيب ، نارنگي
را خوندي.چندتا برنامه هم حسابي زبون ريختي.روي هم رفته خوب شعر خوندي و نظم استوديورا به هم نريختي و خانم وكيلي ازت راضي بود.قربونت برم كه پسر خوبي هستي!
تبصره 1:
موضوع برنامه در خصوص "توليد ملي "بود كه تو گفتي: خانم وكيلي كفش من پاره شده آخه اون خارجيه! قبلا هم كفش بابام پاره شده بودكفش قهوه ايش اونم پاره شده.
مونده بودم كه كجاي كفشت پاره ست كه من نديدم.خانم وكيلي گفت:خب بايد چه جنسي بخريم گفتي: جنس ايراني/بابام هم بايد كفش ايراني بخره.
تبصره2:
موضوع برنامه در خصوص رعايت حقوق دررانندگي بود كه يهو گفتي:قبلا كه ما مي رفتيم خوانسار يه ماشين آمبولانس توي خيابان حركت مي كرد اما بابام نكشيد كنارو نذاشت ماشين آمبولانس حركت كنه!
مونده بودم اين ديگه چه دروغ بنفشي هست كه سرهم كردي. صدابردار برنامه كلي خنديد و گفت:خوب داره زيراب باباشو مي زنه.گفتم حق داره دوهفته ست كه باباش ماموريته و حسابي دلش براي باباش تنگ شده.البته خانم وكيلي خيلي خوشش اومده بود و برنامه را ادامه داده بود و تو گفتي:من از بابام مي خوام كه اين دفعه بكشه كنار!
قابل توجه مامانا مخصوصا مامان كوثر جونم:
صداي سيد محمد سپهر يك روز بعد از عاشورا درست روز دوشنبه 11 محرم و 6آذرماه در برنامه "سلام كوچولو" از ساعت 10 صبح به مدت يك ربع پخش مي شود.مابقي برنامه ها هم سه شنبه ، چهارشنبه ، شنبه و يكشنبه به ترتيب پخش مي شود.
داخل استوديو:
پشت اتاقك شيشه اي:
يه عكس دسته جمعي:
بماند كه حسابي با امير علي سر پاك كن و تراش گلاويز شده بودي، يه چندباري هم موهاي آتوسارا به هم ريخته بودي