محمد سپهر و عمو پوررنگ
سلام عزيز دل مامان ،فكر كنم شب عيد فطر بود كه هماهنگ شد بري برنامه عموپورنگ......البته اون روز ، روز شلوغي بود، صبح خونه ماماني بوديم كه متوجه شدي زينب خانوم داره مي ره كلاس قرآن ، قبل از كلاس هل هلكي حمامت بردم....فكر مي كردم بايد ساعت 6 بعدظهر سر برنامه حاضر باشي ، براي همين اجازه دادم كه بازينب بري و مهمون كلاس قرآني بشي ولي بابا پيغام فرستاد كه بايد ساعت 4 بعدظهر آنجا باشيم از بابا خواستم كه زود بياد دنبالت و بعد خونه بريم تا شناسنامه ات را برداريم وراهي استوديوي ضبط برنامه واقع در قلهك شيم.
وقتي رسيديم برخلاف برنامه هاي ديگه اصلا به شناسنامه كاري نداشتند فكر كنم يه دو ساعتي بايد معطل مي شديم تا برنامه روي آنتن بره.....توي حياط بوديم كه متوجه شدي دوستت مطهره از بچه هاي مهدت اومده...انگار بهت دنيا را داده بودن....بهت گفتم اگه سوالي پرسيدن حتما تو هم جواب بده..البته چون تو بيشتر پويا نمايي مي بيني اجازه ندادي بودي كه پوررنگ را ببينيم و متوجه بشم از چه قسمتهايي تشكيل شده.
توي اتاقي منتظر شما شديم.....تا اينكه برنامه روي آنتن رفت..تو رديف اول كتابخانه نشسته بودي...
رديف جلو پنجمين نفر اوني كه لباس قهوه اي پوشيده
(عكس را داخل اتاق انتظار از پشت تلويزيون انداختم )
به مناسبت عيد فطر آقاي روحاني شروع كرد به اجراي يه مسابقه كه چون سوالها سوال هاي سنگيني بود نتونستي جواب بدي.او گفت چون در شب قدر سوالي نپرسيده يه سوالي از حضرت علي (ع) مي پرسه كه هر كي بتونه جواب بده برنده ست.سوال اين بود:حضرت علي كجا به دنيا اومدن....كه ديدم دستهاي تو بالا رفت..به خاطر اينكه سر برنامه "سلام كوچولو "حاضر مي شدي بهت گفته بودم كه حضرت علي در خونه خدا به دنيا اومده..تو هم گفته بودي چه جوري خونه خدا باز شده ..منم برات توضيح داده بودم كه به امر خدا اين كار صورت گرفته......ديدم كه دستتات تا كجا بالا رفته و دنبال عموپورنگ افتادي تا جواب سوال را بدي..بميرم برات كه عمو پوررنگ متوجه تو نشده بود..اون ميكروفن را جلوي دهان بچه هاي بزرگتر گرفته بود وقتي اونا مي گفتم مكه يا مدينه خيلي حرص مي خوردي...قيافه حق به جانبي گرفته بودي..كم مونده بود كه طبقه دوم كتابخانه بري..فكر كنم اگه حراست اونجا نبود دنبال عمو پورنگ پله ها را بالا مي رفتي....چون بچه ها جواب را بلد نبودن عمو پورنگ به يه نفر جواب صحيبح را رسوند.....خيلي دلم برات سوخت.براي اولين بار يه چيزي بلد بودي و كسي اجازه نمي داد كه تو جواب بدي.....
منتظر غروغرهات بودم ولي ديدم شاد و شنگول در حالي كه دست توي گردن مطهره انداخته بودين از استوديو خارج شدين......عوامل برنامه به همه بچه ها آب ميوه و كيك به همراه سه فقره از سي دي هاي عمو پورنگ و تبليغات محصولات تك ماكاروني را داده بودند.
خوشحال شدم كه براي عمو پورنگ بچه ها مهم بوده و هستند چون با دادن اين بسته همه اون ها را خوشحال كرده..چيزي كه توي برنامه هاي خاله شادونه وعموهاي فيتيله اي ديده نشد...
سيد محمد سپهر و مطهره سراج..
البته اون دختر كناري هم مطهره ست بچه همكار بابا !
مادر ساعت 09:30 صبح