محمد سپهر و عاشورای حسینی – خوانسار
وقتی از خواب بیدار شدی ، دوست داشتی مرغ و خروس ها را تماشا کنی ، با خاله رفتی روی پله ها نشستی تا خاله مرغ و خروس ها را از طویله بیرون کند، من هم از فرصت استفاده کردم و تخم مرغ آبپزت را آوردم تا بخوری، دوست نداشتی زرده تخم مرغ را بخوری ، گفتم اگه نخوری خانوم مرغه دیگه برات تخم طلا نمی ذاره! رفتیم خونه دایی تا برایت مقداری میوه بردارم و با بابا رفتیم سر جاده تا بریم خوانسار که پسر دایی ، مصطفی ما را خوانسار بردو تو مشغول دیدن مراسم بودی.
طبل زنی!
در هیات !
دسته عزاداری!
عشق طبل نه موسیقی!
. اینجا کنار حسنسیه دوراه بود که چای خوردی
وقتی با بابا وارد حسنیه شدی قرار شد بعد از بیست دقیقه بعد بیرون بیایین که بعله در این فرصت تو خوابیدی. من هم تورا بغل کردم و کنار جوی آب نشستم که متوجه شدم اسب و شترآوردند، با وجودی که تازه خوابیده بودی از خواب بیدارت کردم تا اسب و شترها راببینی. هر کاری کردم سوار اسب و شتر بشی قبول نکردی و می گفتی این ها گاز می گیرند.
تزئین شترها در خوانسار!
و..اسب!
شتر دو کوهانه!
نمایی از یکی از میادین خوانسار!
ناهار بابابا حسینبه حضرت ابوالفضل(ع) رفتی.چون بابایی جلسه داشت زودتز از ما به تهران آمد و ما برای شب جمعه بلیط گرفتیم .
البته برای روزهای بعد نیز ما تورا خوانسار بردیم. اینجا شاهزاده احمد خوانسار است که تو بعد از خوردن قیمه برای زیارت آمده ای.
شاهزاده احمد!
البته الاغ سواری و رفتن در اتاق تنور خانگی و خوردن نان از دیگر کارهای تو بود.
الاغ سواری!
در تنور!
بفرمائید نان تازه!
مسافرت خوانسار به تو خیلی خوش گذشت . بازهم یاد می کنی ای کاش سوار شتر شده بودی!
شنبه 19 آذر وقتی تورا مهد آوردم، متوجه شدی که مهد را نیز به خاطر شهادت امام حسین (ع) سیاه پوش کرده اند ، اینجا کنار پر و سپر هستی!
مهد کودک فاطمیه (س)!