همه چیز برای سفر !
سلام گلگم عزیز دلم صبح قشنگت بخیر و خوبی و خوشی.ایام تعطیللات هم تموم شد و دوباره باید زندگی به روال خودش بچرخه!
درست چند روز مونده بود به عید مثل پارسال آماده شدیم که برای سال تحویل در حرم امام رضا باشیم برای همین در آخرین روزهای سال کارهای عقب مانده را انجام دادیم البته ناگفته نمونه که متوجه شدم یکی از دندان های شما در حال پوسیدنه ، اما هر جا رفتم که کاری صورت بپذیره به خاطر آخرین روزهای سال نشد که نشد فقط تونستم دندانهایت را برای معاینه نشان دهم ووقت گرفتم برای بیست فروردین که دندانت پر شود.
تصمیم داشتیم با مجید عمو (پسر عموی پدری ات ) با ماشین شخصی اش همسفر شویم. اول قرار بود جمعه حرکت کنیم برای همین پنج شنبه وقتی خونه مامانی رفتیم ، سبزی پلو خریدم تا توی راه کوکو سبزی درست کنم.چون شب قبلش من و بابا تا دیر وقت به خاطر خانه تکانی بیدار بودیم خیلی خسته بودم.بعد از خرید سبزی و بهونه تو برای خرید دوتا ماهی دیگه داشتیم می رفتیم خونه که مجید عمو زنگ زد که حتما باید شنبه سر کار باشد و سفر با تاخیر صورت بگیرد.از بابا خواستم مارا خونه مامانی برگردونه تا از ته دل مامانی را ببینیم که بعدا به خاطر سفر طولانی به مشهد دلمان برایش تنگ نشود.البته این موضوع یه بهونه بود مهم این بود که می خواستم سبزی های مامان را پاک کنم. بعد از سبزی پاک کردن گفتم یه چرت بزنم تا برای پنج شنبه آخر سال بریم امامزاده پنج تن اما یه چرت همان و خواب خرسی زمستونی همان!
جمعه بر گشتیم خونه و من شنبه و یکشنبه مرخصی رد کردم و شنبه ای راهی سفر مشهد شدیم. واما بذار از ماجرای خونه تکانی اسباب بازی هات بگم که حاضر نبودی به همین راحتی دل از فیل و اسب و الاغ دست و پا شکسته ات بگذری.می گفتی: مامان گناه دارن اینا را دور نریز بذار بازم باهاشون بازی کنم.با کلی التماس از جانب من که دیگه جا برای اسباب بازی های سالمت نیست و ممکمه اونا هم به خاطر کمبود جا بشکنن راضی شدی یه چند تایی را دور بریزی.
محمد سپهر در حین خانه تکانی عید !