سفر به مشهد و شب عید
سلام خوشبوترین شکوفه دلم.سلام گل همیشه بهارم.واقعا دلم برات تنگ شده.گاهی احساس می کنم محمد سپهر مامان با تاج سر خیلی فرق می کنه.چون با محمد سپهر گل حرف می زنم ، بازی می کنم گلی گاهی حرف گوش می کنه با خنده های مامان می خنده اما تاج سر منتظره که فردا از امروز بدونه برای همین با گوشهاش همیشه آماده شنیدنه.
گل گلی مامان امروز صبح که بردمت مهد دوست نداشتی اسباب بازی ات(ماشین پلیست) را به دوستت بدی، دوستت هم خیلی اصرار می کرد ناچارشدم بگیرم و به او بدم که تو خیلی ناراحت شدی و گفتی مامان اون همیشه می خواد اسباب بازی های منو خراب کنه ؟چرا بهش دادی؟تازه منو جریمه کردی که برات دوتا تخم مرغ شانسی بخرم.بوسیدمت و به خدا سپردمت.
عسل مامان برات گفته بودم که صبح شنبه حرکت کردیم به سمت خونه مجید عمو در یافت آباد .بعد از ناهار و نماز حرکت کردیم.کاملا خسته خسته بودی ، کاپشنت را از تنت در آوردم و لباس بافتت را تنت کردم تا راحت بخوابی.شام را در شاهرود خوردیم فکر کنم 3 نصفه شب بود که به مشهد و خونه عمه قمرت رسیدسیم.خواستی تا برات تخم مرغ نیمرو کنم بعد از آن از بابا خواستیم بریم حرم که خستگی را بهونه کرد، اما تو خوابت نمی اومد کلی با هم بازی کردیم تا خوابیدی.
فردای اون روز برف عجیب و غریبی در مشهد می بارید. بماند که خونه نشین شدیم هرچی به خودت و بابایی اصرار کردیم که بریم حرم گوش هیچ کدامتان بدهکار نبود.توهم که حسابی بازی می کردی از توپ بازی با پسرعمه هات گرفته تا کار با قیچی! فکر کنم ساعت 8شب بود که فیلت هوس هندوستان کردو گفت: مامان ما را توی خونه اسیر کردی پاشو بریم حرم! آخه گل مامان من بایستی چه جوری شما را توی این هوای سرد به حرم می بردم؟!
صبح فردا حاضر شدیم و با هم حرم رفتیم. خیلی خوش گذشت. توهم حسابی سیر کبوترها را دیدی، بعد خونه عمه قمر اومدیم و ناهار خوردیم.شوهر عمه ات می بایستی زودتر به روستای خیر آباد می رفتند چون اولین سال پدرشون بود. ما هم خونه عمو سید محمدت رفتیم خونه عمه نجمه ات رفتیم و تو کلی بازی کردی.فکر کنم برای شب عید هم قول داه بودمت که بریم الماس شرق اما قبل از آن سری هم به فروشگاه بزرگ پروما زدیم. فروشگاه قشنگ با اجناس گران! باوجودی که نوشنه بودند تخفیف داره کلمه تخفیف فقط راهکاری بود برای خرید.توهم با وجودی که توی یه سبد خرید بزرگ نشسته بودی و دختر عموهات زهرا و حدیثه تورا هل می دادند ، برای خودت ظرف غذا باطرح مرد عنکبوتی و یه لیوان آب خریدی.
بعد از اون رفتیم الماس شرق و سوار ماشینت کردیم.
برای اولین بار بود که شب عید برای تفریح و خرید بیرون اومده بودیم . کلی خوش گذشت .تازه سوار یه عروسک بزرگ فکر کنم خارپشت بود که شدی .اونجا هم تیرو کمان و شمیشر و یه توپ برای خودت خریدی. برای شام رفتیم خونه عمو سید محمد اما چون بابا به عمه قمر قول داده بود که خونه را تنها نذاره باوجودی که خواب بودی بغلت کردیم و خونه عمه رفتیم.تازه کارای من شروع شده بود، بایستی دوش
می گرفتم و لباس های کثیفت را می شستم و خودمون را آماده می کردیم که سال تحویل در حرم امام رضا(ع) باشیم.
محمد سپهر و شب عید!
مابقی عکس ها را ادامه مطلب ببینید:
محمد سپهر در ماشین به سمت مشهد!
کار با قیچی !
برفی که ما را خانه نشین کرد!
حرم امام رضا(ع)!
و بازی با مهر...
کنار کبوترها!
در فروشگاه پروما!
و عشقلانه !
خدایا بوی چی می یاد؟
الماس شرق و...
سوار بر خارپشت..
و نمایی دیگر...